خارق العاده و فراموش نشدنی.
تم های دوستی، عشق، فقدان و سرنوشت در این رمان در هم می آمیزند.
داستانی جسورانه، دوست داشتنی و به یاد ماندنی درباره ی فقدان، امید و قدرت نجات بخش دوستی.
شاید خوشحال بودن و فهمیدن معنای درست زندگی تنها به مدت یک روز، بهتر از یک عمر زندگی با اشتباهات باشد.
اما صرف نظر از این که چه انتخاب هایی می کنیم، تنها یا با هم، خط پایان ما ثابت خواهد ماند. صرف نظر از این که چه تصمیمی برای زندگیمان می گیریم، هر دو در نهایت خواهیم مرد.
سال ها از خطرات دوری کردم تا زندگی طولانی تری داشته باشم، حالا ببین کارم به کجا کشیده است. روی خط پایان ایستاده ام در حالی که هیچ وقت در مسابقه شرکت نکردم.
اگر همیشه با دیده ی شک و تردید به رمان های عاشقانه و طرفداران آن نگریسته اید و علت محبوب بودن این ژانر، کنجکاوی تان را برانگیخته است، با این مقاله همراه شوید
کتاب تو این سبک عاشقانه غمگین سراع دارین؟
من این کتاب رو از نشر نون خوندم.درین مورد که ارزش زندگی رو به مخاطب نشون میده و اینکه بهتره آدم همیشه قدر لحظاتشو بدونه و کارایی که دوست داره رو انجام بده تا بعدا حسرت نشه ،من این دیدگاه رو دوس داشتم . اما کتاب برای من ،حوصله سربر بود چون خیلی زیادی کشش داده بود و از طرفی متوجه شدم که کلا سانسور شدس و واقعا خپ زیبایی کتاب اصلا به چشم نیومد
هیچکدوم از نشرها نیست که سانسور کمتری داشته باشه نسبت به نون؟ من اونقدر زبان خوب نیست که نسخهی انگلیسیش رو بخونم
نشر فراهنر اصلا حذف نداره ۴۳۶ صفحه هست
جلد سخت نداره؟
نه نداره
قبلا جلد سخت داشت که چرا الان نداره😭
«دو دوست باهم آشنا شدند و زندگی کردند...» «شاید یه روز زندگی کردن بهتر از یه عمر زنده موندن اشتباه باشه...» «در دلم یک روز دیگر را شروع کردم...» «از خیابان میگذرم، اما اینبار، دستی نیست که مرا نگه دارد...» خیلی خب...تحملش کردم و تحملش کردم و تحملش کردم ولی آخر سر اشکم در اومد... منظورم اینه که من از اولین صفحهی کتاب میدونستم چه خبره!... یعنی حتی اسم کتابهم بهمون میگه که آخرش... آخر ماجرا قراره هردوشون بمیرن... ولی بازم وقتی توی کلمات داشت اتفاق میافتاد، به خاطرش گریه کردم...فکر کنم بخشی از من امیدوار بود که پایان کتاب، برعکس چیزی که همه میگفتن، به مرگ گره نخورده باشه... به هر حال... دوسش داشتم( من تقریبا همیشه داستانهایی که اشکم رو در بیارن رو دوست دارم)... ایدهی داستان، ایدهی جالبی بود. ترجمه، خوب بود، طرح روی جلد زیبا بود ولی فقط ای کاش سایهی سانسور از روی کتابهامون کم میشد... شاید بعد، وقتی زمان بیشتری گذشت، ریویو بهتری براش بنویسم....
ریویوت خیلی قشنگ بود رفیق
من از نشر شاهدخت پاییز خوندم، نشر خوبیه و بنظرمبیشتر باید بهش توجه بشه، واقعا بدون سانسور بود و چاپ جدیدش غلط املایی نداشت خوشبختانه
خداروشکر. خوشبحالتون که چاپ خوبش گیرتون اومده
در مورد داستان کتاب میخوام بگم : شخصیتهای متیو و روفوس ، لیدیا، ایمی، تاگو، مالکوم، دلیله گری، هاوی مالدونادو، ویکتور گالاهر، خیلی تو دلم جا باز کردن.. داستان همشون به نوعی مهم بود. حتی داستان یک رهگذر هم در این کتاب مهم بود. یکی مثل دیردرِ ، یکی مثل کندریک اوکانل.. :)🍃🌬️ولی متیو و روفوس که شخصیتهای اساسی داستان بودن ، برای همیشه در خاطرم خواهند موند. با اینکه فقط در یک روز با اونها بودم، اما درسهای ارزشمندی بهم دادن.. قدرت زندگی و مرگ رو بهم یادآوری کردن .. زیبایی زندگی و باهم بودن رو به رخ خواننده میکشیدن.. اینقدر برام دوستداشتنی بودن که من در پایان روز آخرشون قلبم شکست و مات و مبهوت، تنها رها شده بودم... این کتاب ممکنه یه کم روزمره باشه، ممکنه یه کم خسته بشید.. ولی بی شک خیلی زیباست و ارزش خوندن رو داره. 🌌💙✨ در آخر هم بگم که به قول متیو :« شاید بهتره به جای اینکه یک عمر اشتباه زندگی کنی، فقط یک روز درست زندگی کنی و خوشحال باشی » درست زندگی کنید دوستان ، باهم خوب باشید؛ شاید فردایی نباشه... خدانگهدارتون 🌿☕
چاپ نشر شاهدخت پاییز رو خوندم.. بیاین رک و راست بهتون بگم: 🔺 ترجمهی شاهدخت پاییز کم کیفیت بود راستش،، تنها نقطهی مثبتش بدون سانسور بودنش بود. وگرنه پر از غلط املایی بود و یه جاهایی کلمات رو وسط جملات جا انداخته بودن.. یه جاهایی هم بعضی جملات که تو زبان اصلی بودن و موردی هم نداشتن کلاً نیومده بودن تو ترجمه.🔺ولی☝️ من خودم میگم کاش چاپ نشر نون رو میخریدم چون ترجمهی روان و باکیفیت تری داشت .. درسته که سانسور شده بود، اما خب میتونید همزمان با خوندن کتاب نشر نون ، پی دی اف زبان اصلی رو از گوگل دانلود کنید و بخونید. راحت و آسون.🌸💞خلاصه، انتخاب خودتونه.. اما اگه یه ترجمهی روان و قشنگ ( باسانسور) میخواید، نشر نون بهترینه!💛 ولی.. اگه ترجمهی نه چندان خوب (بدونسانسور) میخواید.. شاهدخت پاییز رو پیشنهاد میدم.🧡 امیدوارم کمکی کرده باشم در انتخابتون 🫂
ممنون از راهنمایی مفیدت صبا جان🌹
من خیلی وقت پیش چاپ انتشارات شاهدخت پاییز رو خریدم ولی هنوز نخوندمش.. یکی لطفاً بگه این نشر خوبه یا نه؟ :/ چون شنیدم نشر فیکه!
من از نشر نون خوندم عالی بود و خب پیشنهاد میکنم کتاب هایی که میخونی رو از نشر نون تهیه کنی
ممنونم دوست خوبم :) ولی متاسفانه پول خرید از نشر نون رو ندارم.. قیمت همهی کتابهاشون بیشتر از ۲۰۰ هزار تومنه و من واقعا ندارم اینقدر پول بدم واسه هر کتابی که میخوام...
متن کتاب کسالتبار و بدون کشش است. فضاسازی کتاب هم مبهم است. معلوم نیست این سازمان اعلام کنندهی زمان مرگ از کجا آمده. من که فقط ربع کتاب رو تحمل کردم.
شما دیگه خیلی سخت میگیرید🗿💔
صوتیش از اپ طاقچه بشنوید.
امیدوارم دیدگاه مفیدی برایتون باشه در ابتدا شما نسبت به سرنوشت دو شخصیت داستان آگاهی کامل دارید اما همچنان در این مسیر امید خودتون از دست نمیدید ضمیر ناخودآگاه شما به دنبال راه نجاتی برای متیو و روفوس میگرده نویسنده بسیار روان و با چاشنی دلپذیری شما رو به اعماق داستان فرو میبره از دسته کتاب هایی هست که دوست ندارید رهاش کنید من عمیقا بعد از خوندن این کتاب ارزش فرصتها زمان و انسانهای کنارم درک کردم و تلنگر بسیار زیبایی بود
متن زیر اندکی اسپویل دارد . . ادام سیلورا در اسم هر دو کتابش میگه قراره چیکار کنه ولی چنان امید میده به خواننده که نکنه غیر از این اتفاقی بیافتد که تا اخر کتاب رو میخونی و انقدر داستان آشنایی، دوستی و عشق متیو و روفوس، ولنتاین و اریون زیبا هست که اهمیتی به تلخی پایانش ندیم. به نظر من کتاب هردودر نهایت میمیرند عالی بود ولی کتاب دوم یعنی اولین نفری که میمیرد پایان بهتری داشت.
یه سوال داشتم داستانش و کلا فضای کتاب شبیه نحسی ستارگان بخت ماست به نظرتون بخونمش تکراریه یا نه فرق داره
قطعا متفاوته
خبری دارین که کتاب دومش کی ترجمه میشه؟ یه نشر ترجمه کرده با نام(( اولین نفری که در نهایت میمیرد)) اما فک کنم فیک باشه. نشر نون ترجمه نمیکنه؟
کتاب اولین نفری که در نهایت میمیرد داستان جدایی داره
اوایلش خوب بود و داستان جذاب بود تا اینکه رسیدم آخرش فهمیدم سانسور شده، دیدم عوض شد به کتاب، حالا رابطه دو تا پسر مثل دو آدمِ هم درد جلو میرفت، حتما باید عاشق میشدن🤢
تو کتاب نخونی سنگینتری چون معلومه ادبیات و فلسفه هم نتونسته مغز پوسیدهی تو رو درست کنه
میگم از این به بعد نویسنده هماهنگ کنه با شما کتابو باب میل شما بنویسه
پیش از هر سخن در هر جایی یادت بیار حق حضور در اجتماع به شرط احترامه.... قطعا حاصل احترام به تفاوتها دنیای بهتری خواهد داشت دوست من....
خیلی ساله با خودم کلنجار رفتم... اما بعد از بستن کتاب بود که با بغض، تونستم چیزی که هستم رو بپذیرم... خیلی جالبه اصلاً از محتوای کتاب خبر نداشتم که خریدمش، از طراحی جلد و اسمش خوشم اومده بود! چی میگن بهش؟ سرنوشت؟ :)
چقدر واست خوشحالم..
ای کاش میتونستم ببینمت و بغلت کنم رفیق
قطعا ارزشهای وجود نازنینت حالا به هر مقدار ستودنیه.... زمان و مکان وداع مهم نیست .... بهره بردن از روزهایی که هست مهمه :) از جانب منی که تومور مغزی باعث رد شدن از ترس هام برای رسیدن به خواسته هام بود.... برای تویی که توو دورترین نقطه از جهان هم رفیقمی و محبتت نزدیک قلبم... از هر روزت فقط امروزت مهمه غریبهی دوست داشتنی... از دور در اغوش میگیرمت
خیلی عالی بود مخصوصا با نشر نون
واقعا سانسورهاش که حالا نیومده رابطه عاشقانه بین این دوتارو شرح بده چیزی از ارزشش کم نمیکنه حتی با سانسور هم زیبا بود و اثری که توی زندگی من بهجا گذاشت با ارزشتر و زیباتر از سانسوراش بود
خیلی قشنگ بود :(
چجوری یه کتاب که زبان اصلیش دو جلد هست و جمع صفحاتش با هم میشه حدود ۸۰۰ صفحه , وقتی ترجمه میشه کلا یه جلد میشه که اونم ۳۳۶ صفحه شاهکار سانسور مرسی وزارت ارشاد
خوب این فقط اولیشه
من نسخه اصلیش رو خوندم. کلا دو حادثهی حذف شده داشت :) یه بار اونجایی که میرن اهنگ میخونن یه بار هم توی خونه متیو که البته اونم فقط میفهمیم چیزی بوده وگرنه مثل کتاب حقیقت از کالین هوور، شرح نداده :). خیلی خودتون رو ناراحت نکنید خلاصه :)