اصلاح و بازنویسی طرح
بگذارید شخصیت هایتان به راه خود بروند .بگذارید اسرار زندگی تان زنده شود.بعد سر صبر ، بگذارید داستان داغتان در هفته ها ، ماه ها ،یا سال های بعد سرد شود و سپس به جای بازنویسی ، جان تازه ای به آن ها بدهید
همه شنیده ایم که می گویند نویسندگی یعنی بازنویسی .قبول.اما چطور باید اثر را بازنویسی کرد ؟روی چه چیزهایی باید اول از همه کار کرد ؟چه چیزهایی را باید نگه داشت و چه چیزهایی را باید حذف کرد ؟
در شروع رمان ماجرایی، شخصیت اصلی باید جایی را ترک کند. بنابراین در پردۀ اول نویسنده شخصیت را قبل از این که به دنبال ماجرا برود معرفی می کند و نشان می دهد که او می خواهد چه نوع زندگی ای را رها کند. در این جا ممکن است شخصیت به دلایل مختلفی از زندگی و محیط کنونی اش ناراضی باشد. این زندگی ممکن است واقعا در تضاد با راحتی و سلامت شخصیت باشد، درست مثل وضعیت هاک در ماجراهای هاکلبری فین (1885) نوشتۀ مارک تواین، یا ممکن است شخصیت اصلی عینا مثل دون کیشوت در رمانی به همین نام (1605) حس کند باید از خانه و کاشانه بیرون بزند و کاری برای مردم دنیا بکند.
من هم این راه را امتحان کردم. سعی کردم کاری کنم که طرح رمان به طور خودجوش، روی کاغذ بیاید. اما آنچه روی کاغذ می آمد افتضاح بود. حاصل کار نه طرح بود و نه داستان و اما وقتی شروع به یاد گرفتن فن داستان نویسی کردم، دیدم طرح داستان اجزایی دارد و من می توانم آنها را یاد بگیرم. بعد ساختار داستان را کشف کردم و فهمیدم اگر اجرای طرح داستان را شکل منظمی بدهم، حاصل کار یک داستان قوی تر خواهد شد.
هنوز روزی را که همه این ها با هم جور شدند به یاد دارم. مثل یک مکاشفه ناگهانی بود. ناگهان چیزی در مغزم جرقه زد. اجزای داستان همه با هم جفت و جور شد و آن ژله قوام گرفت.