یکی از بهترین سطرهای لورکا این است: / «رنج، همیشه رنج...» / زمانی که سوسکی را می کشی / یا تیغ را برای اصلاح برمی داری / یا صبح بیدار می شوی / که خورشید را ببینی / به این سطر فکر کن.
بهترین قسمت این بود / که پرده ها را کشیدم / و زنگ در را با پارچه های کهنه پوشاندم / و سه چهار روز تمام / در تخت خواب ماندم / و بهتر از همه این بود / که کسی اصلا / دلش برایم تنگ نشد.
چیزهایی هستند / که از تنها بودن هم بدترند / اما سال ها طول می کشد / تا این را بفهمی / و غالبا وقتی می فهمی / که خیلی دیر شده / و هیچ چیز / بدتر از خیلی دیر نیست...