مجموعه ای از اشعاری منحصر به فرد.
بوکفسکی، شعر و شاعری را به سوی زبانی فطری تر حرکت داد.
پدرم همیشه می گفت: زود خوابیدن و زود بیدار شدن / آدم را سالم و عاقل می کند / در خانه، ساعت هشت چراغ ها خاموش بود / و سپیده دم با بوی قهوه و بیکن و نیمرو / از خواب بلند می شدیم. / پدرم یک عمر این دستور را دنبال کرد / جوان مرد و مفلس / و فکر می کنم چندان هم عاقل نبود. / من نصیحت او را گوش نکردم / دیر خوابیدم، دیر بیدار شدم. / حالا نمی گویم دنیا را فتح کرده ام / اما ترافیک صبح ها را دیگر ندارم / از خیلی از دردسر های معمولی دورم / و با آدم های جدید و بی نظیر آشنا شده ام / یکی از آن ها / خودم / کسی که پدرم / هرگز / او را نشناخت.
چیزی که احتیاج دارم، واقعا احتیاج دارم / این است که بخندم / از آن خنده هایی که همیشه می کردم / چون در این قفس نه کاری هست برای انجام دادن / نه جایی برای رفتن / چیزی که احتیاج دارم / واقعا احتیاج دارم / که با دیوارها رو به رو شوم / و آماده ی رویارویی باشم با مرگ / با احساس شادی.
این هزینه ای است که می پردازیم / نمی توان به عقب بازگشت / نمی توان جلوتر هم رفت / ناامیدانه آویزانیم / از میخ کوبیده بر این جهانی که خود آن را ساخته ایم.
اشعار بوکوفسکی جزء به سرقت رفته ترین کتاب های کتاب فروشی های آمریکا هستند؛ نکته ای که گواهی بر نبوغ و محبوبیت بالای اوست.
پ ن 1 : آدم از یه کتاب بیشتر از این چی میتونه بخواد ، وقتی درباره همه چیز گفته : از جامعه و ادمای دور و برش حرف میزنه، به سیاست و دولت میتازه و عشق و نفرت و دوست و دشمن رو نقد میکنه گاهی جدی و گاهی هم با بیانی طنز و جالب . پ ن 2 : بین این همه رمان و فلسفه، گاهی شعر هم بخوانیم خالی از لطف نیست😊 .