لیلی ز فراق شوی بی کام / می جست ز جا چو گور در دام از رفتنش ار چه سود سنجید / با این همه شوی بود رنجید می کرد ز بهر شوی فریاد / و آورد نهفته دوست را یاد از محنت دوست موی می کند / اما به طنین شوی می کند از دوری دوست ناله می زد / بر شیون شوی ماله می زد در هر چه به کاخ و کوی گفتی / ای دوست زدی و شوی گفتی اشک از پی دوست دانه می کرد / شوی شده را بهانه می کرد بر شوی ز شیونی که خواندی / در شیوه ی دوست نکته راندی شویش ز برون پوست بودی / مغزش همه دوست دوست بودی رسم عربست کز پس شوی / ننماید زن به هیچکس روی
لیلی نه که صبح گیتی افروز مجنون.نه که شمع خویشتن سوز/ لیلی به درخت گل نشاندن مجنون به نثار گل فشاندن/ لیلی چه سخن ؟پری فشی بود مجنون چه حکایت ؟آتشی بود/ لیلی سمن خزان ندیده مجنون چمن خزان دیده/ لیلی به کرشمه زلف بر دوش مجنون به وفاش حلقه برگوش/ لیلی چو گل شکفته می رست مجنون.به گلاب دیده می شست/ لیلی می مشکبوی در دست مجنون نه ز می ز بوی می مست
چرا جلد سخت و شومیز قیمتش یکیه؟
معنی شعر هم داره ؟