کتاب سرآغاز

Inception
نشان شده: کتاب اول
کد کتاب : 14553
مترجم :
شابک : 978-6001822582
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 462
سال انتشار شمسی : 1399
سال انتشار میلادی : 2015
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 2
زودترین زمان ارسال : 10 اردیبهشت

معرفی کتاب سرآغاز اثر بیانکا اسکاردونی

کتاب "سرآغاز" به قلم مهیج "بیانکا اسکاردونی" اثری است که با گره زدن عشق و ماورالطبیعه، خوانندگان را در صندلی هایشان میخکوب خواهد کرد. داستان "سرآغاز" قصه ی "جما بلکبورن" است که رازی را در سینه اش حفظ کرده است. او از واقعی بودن خون آشام ها آگاهی دارد و این را طی حادثه ای ناگوار دریافته است. هشت ماه پیش "جما بلکبورن" شاهد کشته شدن پدرش به دست یکی از خون آشام ها بود؛ برخلاف تمام تلاش هایی که صورت گرفت تا متقاعد شود چنین چیزی اتفاق نیفتاده و برای فرار از حقیقت به چنین تصوراتی دچار شده، او می داند که دقیقا چه چیزی دیده است.
هالیو هیل، جایی است که "جما بلکبورن" آن را خانه خطاب می کند. این مکان جایی است که او می تواند مثل یک انسان معمولی زندگی کند و این شانس را داشته باشد که با دفن راز شوم خود، یک شروع دوباره داشته باشد. اما در اینجا هم همه ی آدم های اطراف او، رازهای مخصوص خودشان را دارند و به نظر می رسد که مرتب به او دروغ می گویند؛ تا اینکه ناگهان او به چیزی آگاه می شود که تمام جهانش را زیر و رو می کند. "جما بلکبورن" به این نتیجه می رسد که باید از سر و ته همه چیز سر در بیاورد؛ او این چنین فکر می کند که تمام پاسخ ها در اختیارش هست و می داند که به دنبال کیست. اما واقعیت در چشمان او زل می زند و می گوید که هیچ چیز نمی داند. او دیگر حتی از هویت خود نیز مطمئن نیست؛ تنها می داند که خون آشام ها به دلیل خاصی هنوز او را دنبال می کنند و در پی شکار او هستند. و دلیلش زمانی مشخص می شود که او می فهمد یک انسان نیست. او شیطانی است که آن ها را می ترساند و فرشته ای است که در اشتیاق او به سر می برند.
"سر آغاز" اولین قسمت جذاب در این مجموعه است. یک عاشقانه منحصر به فرد پر از حس و حال، ماجراجویی ماوراء طبیعی و پیچ و تاب هایی که باعث می شود تا آخرین لحظه به حدس زدن ادامه دهید.

کتاب سرآغاز

بیانکا اسکاردونی
بیانکا اسکاردونی یک نویسنده داستان های ماوراء الطبیعه است که به همراه خانواده در ساحل شرقی کانادا ساکن است. وقتی که نمی نویسد ، وقت خود را صرف خواندن ، تماشای نمایش های خون آشام ها ، خوردن غذا های به درد نخور وتا دیروقت بیدار ماندن می کند.
نکوداشت های کتاب سرآغاز
And that, my friends, is how you know you've read an excellent book. When hours later, it still affects you and you can't stop thinking about it.
و دوستان من ، اینگونه است که می دانید کتابی عالی را خوانده اید. چند ساعت بعد ، هنوز هم روی شما تأثیر می گذارد و شما نمی توانید از فکر کردن در مورد آن دست بکشید.
Wendi L. Wilson, author of The Shadowed Series

Terrific story very much in the mold of Buffy the vampire slayer. Vampires, demons a touch of time travel and so many variables I nearly twisted myself into a corkscrew.
یک داستان بسیار شگفت انگیز در قالب بافی خون آشام کش. خون آشام ها و شیاطین با چاشنی سفر در زمان و بسیاری از متغیرها که شما را به پیچ و تاب می اندازد.
Fleetwoodboy, Amazon Reviewer

قسمت هایی از کتاب سرآغاز (لذت متن)
دروازه های آهنی باز شدند و تاکسی مشکی رنگ در غروب مه آلود ما را در جاده پهن ماشین رو به سمت خانه عمویم عمارت بلکبورن، آن عمارت عظیم با بنای سنگی و به سبک بارون ها با برج های سبک ویکتوریایی که دیوارهایش با پیچک پوشیده شده بودند و با فنس هایی که تمام زمین های اطراف را احاطه کرده بود و قرن ها متعلق به خانواده ام و همین طور مصداق بارز یک خانه تسخیرشده بود، برد. مسلما ترسناک ترین خانه شهر بود. برای لحظه ای می خواستم به راننده بگویم تا مرا به بیمارستان برگرداند فکری که به سرعت با یادآوری خاطره های جلسات اجباری گروه درمانی و وعده ناچیزی که به سختی می شد نامش را غذا گذاشت، از ذهنم ناپدید شد. هر چیزی از آنجا بهتر بود. شش ماه گذشته در یک کلینیک روان درمانی بستری بودم، با چیزی که به آن « شکست روانی از واقعیت یک حادثه آسیب زا » گفته می شد، شکنجه شده بودم. آن اتفاق، مرگ پدرم بود و آن شکست روانی بخشی بود که من ادعا می کردم که آن اتفاق حمله یک خون آشام بوده است. بله می دانم چه فکری می کنید: خون آشام ها واقعیت ندارند. آن ها پدرت را شبانه وقتی که ناامید و بدون هیچ قدرتی داشتی تماشا می کردی نکشتند. وقتی شما در این مکان کوچک که به آن واقعیت گفته می شود زندگی می کنید پاسخ منفی است، خب این دقیقا همان چیزی بود که من به دکترهایم می گفتم بارها و بارها مثل هذیان های یک بیمار روانی تا وقتی آن ها باور کردند که من این را باور دارم و بعد برگه های مرخص شدنم را امضا کردند. اما من می دانم چه چیزی دیده ام.