داستانی ماندگار درباره ی هویت، خانواده و خانه.
این رمان شما را وادار می کند که به ورق زدن صفحات ادامه دهید.
تأملی بلندپروازانه بر نژاد و هویت.
صبح روزی که یکی از دوقلوهای گمشده به «مالارد» برگشت، «لو لبن» به سمت رستوران دوید تا خبر را برساند، و حتی حالا بعد از این همه سال، همه شوک آن لحظه را به یاد می آورند که «لو» خیس عرق و نفس نفس زنان و با یقه ای که از آن همه تقلا تیره شده بود، درهای شیشه ای را هل داد و وارد رستوران شد.
مشتریانی که زیاد هم به حال خود نبودند، دور او جمع شدند؛ ده نفری می شدند، هرچند خیلی ها به دروغ می گفتند که آن ها هم آنجا حضور داشتند، فقط و فقط برای این که بگویند این بار شاهد چنین لحظه ی پرهیجانی بودند.
در آن شهر زراعی کوچک هیچ وقت چیز غافلگیرکننده ای رخ نداده بود، تا این که دوقلوهای «وین» ناپدید شدند.
داستان جالب و متفاوتی بود ولی به اون خوبی که یوتیوبرها تعریف میکردند نبود. فکر کنم بخاطر موضوع نژاد پرستی برای آمریکاییها قابل درکتر و پرمعنیتر باشه. داستان دید عمیقی درباره سیاهپوست بودن به خواننده میده و جنبههای خیلی ظریفی رو از زندگی سیاهپوستهای آمریکا نشون میده که کمتر مطرح شده. مثلا یه قسمت جالبش این بود که متوجه میشید نژادپرستی در خود سیاهپوستها هم وجود داره و اونایی که پوستشون روشنتره نسبت به تیره ترها حس برتری دارن. اگر به موضوعات اجتماعی علاقه دارید توصیه میکنم این کتابو بخونید.