«قصهی گیسوی یار» جستار یا بهقول نویسنده تکنگاریای است برای شرح آن بیت معروف حافظ: «معاشران گره از زلف یار باز کنید شبی خوش است بدین قصهاش دراز کنید» واژهی کلیدی این بیت و این جستار هر دو «قصه» است. کتاب تلاشی است در راستای بهدست دادن مفهومی نو و تا حد امکان حافظانه از این واژه. چگونه است که اینجا واژهی «قصه» بهکار رفته است حال آنکه در معدود تصحیحهایی از این غزل از جمله تصحیح ناتلی خانلری واژهی «وصله» ترجیح داده شده است. نویسنده با استناد به رویکردهای گوناگون در پی تاکید بر چرایی بهکار بستن واژهی «قصه» در بیت است و بهویژه در پی این است که بداند در جهان حافظ «قصه» و «زلف» و «شب» چه ارتباطات معنایی با همدیگر ایجاد میکنند. فهم چنین مسئلهای نیازمند داشتن درکی دقیق از مفهوم «آغاز» است. بهویژه اینکه در غزلهای حافظ آغاز چگونه تجلی یافته و خود را بروز میدهد. مهم است که از خود بپرسیم حافظ آغاز غزل یا بهعبارتی مطلع غزل را به چه صورتی فهم میکرده است. آیا آغاز برای حافظ مفهومی عارفانه داشته که تهماندهای است از روز «الست»؟ چنین مسئلهای مفهوم انسجام صوری غزلهای حافظ را پیش میکشد که خود بحثی است مفصل. از این رو که به نظر میرسد غزلهای حافظ حتی بیشتر از شاعران دیگر از انسجام بینابیتی بیبهرهاند و بهاصطلاح هر کدام ساز خود را میزنند و در پی بیان مفهومی از آن خود و دنیای خود هستند. نکته این است که مطلع غزلهای حافظ از آغاز شروع نشده اند و بیت تخلص آنها نیز چیزی را به پایان نمیرساند و سخنی را به مقصد نمیبرد. در این میان پرسش این است که چرا ممکن است حافظ واژهی «قصه» را به واژهای دیگر نظیر «وصله» ترجیح داده باشد و از این واژهگزینی چه منظوری داشته باشد. بهخصوص با توجه به این تفسیر خانلری که شب را با قصه کوتاه میکنند نه دراز.
کتاب قصه گیسوی یار