اگر عهد نامه ی ورسای فاقد اشتباه می بود، شاید در سپتامبر 1939 ،آلمان به لهستان حمله نمیکرد تا جنگ جهانی دوم آغاز شود. شاید اگر جمله ی راه سامورایی در مرگ نهفته است نبود، ژاپن به نیروهای محور نمی پیوست شاید اگر تحریک های کوکوریوکائی یا انجمن اژدهای سیاه نبود، ارتش ژاپن حمله به دیگر کشورهای قدرتمند را اجرایی نمی کرد. اگر تاکه یوشی کاوا، جاسوس برجسته ی ژاپنی خانه ای در طبقه ی دوم ساختمانی در نزدیکی پرل هاربر اجاره نمی کرد و اطلاعات دقیق ورود و خروج بندرگاه را مخابره نمی کرد. شاید عملیات هاوایی انجام نمیشد و ایالات متحده وارد جنگ نمی شد. اگر آلبرت اینشتین نامه ای در باب تأکید بر امکان پذیر بودن ساخت بمب اتم به فرانکلین دلانو روزولت نمی نوشت، شاید پروژه منهتنی شکل نمی گرفت. اگر بمب اتمی ساخته نمی شد، شاید فاجعه ی هیروشیما و ناگازاکی رخ نمی داد. اگر رخ نمی داد، شاید نیروهای نظامی ایالات متحده وارد خاک ژاپن نمی شدند. اگر نمی شدند، شاید لزلی هم هیچگاه وارد توکیو نمیشد که با ایما آشنا شود و رین به دنیا بیاید. اگر گونه ی انسان آن قدر در علم و فیزیک و کوانتوم پیشرفت نمیکرد که بخواهد درهم تنیدگی ذرات کوانتومی را ٢٤٦ بار بیازماید، شاید دو نفری که منشا مشترکی داشتند، جهان را از دید یکدیگر درک نمی کردند. همه ی این اگرها و شایدها و هزارتای دیگر، اگر نمی شدند، شاید آن ها نیز حالا آگاهی دوگانه ای از جهان را درک نمی کردند.
کتاب من دوگانه جولین من دوگانه ی جولیان