در گزارش آقای اعرابی، وکیل تسخیری متهم آمده است: دیده مهم نیست در باز بود یا بسته. مهم این است سرسری نگرفته، خم شده ، برداشته همان جا در آستانه ی در حیاط، تایش را باز کرده، چشمانش را دوانده روی کلمات، آن هم با دقتی فوق العاده .
«مرگ یک بار برای تو خیانت به مردم. مرگ ابدی بر تو! آتش دوزخ از آن تو باد: بدان و آگاه باش تو را من خواهم کشت...» احساس کرده در برابر وحشت نامتعارف و مرموز که پیش از وقوع به وجود می آید قرار گرفته است. چشمانش ادامه دادند: «... دستانم را مانند چنگال تیز عقاب در گلویت فروخواهم برد. خونت را درون کاسه ی سرت خواهم ریخت و آن را پیشکش خفاشان خواهم کرد...» کوشیده حقیقت را پنهان کند تا بتواند از این واقعیت ناگزیر دور شود و نگذارد این گذشته ی فرومرده صورت آغاز به خود بگیرد، آن هم با یک خطابه ی دوزخی