ماریو بندتی فاروهیا، روزنامهنگار و شاعر و رماننویس اهل اروگونه را در جهان اسپانیاییزبان از مهمترین نویسندگان نیمهی دوم قرن بیستم میدانند. او که سالها در هفتهنامهی مارچا قلم میزد و برای تهیهی گزارش به اقصی نقاط جهان سفر میکرد، با روی کار آمدن دیکتاتوری نظامی در اروگونه و تعطیل شدن نشریات مستقل به مدت دوازده سال آوارهی کشورهای همسایه و همزبان شد و از شهر و خانوادهاش دور ماند. "موسم بهار در آینهای شکسته" اثری است برآمده از سالهای تبعید خودخواستهی او.
سانتیاگو گیر افتاده. بعد از کودتای نظامی خشنی در مونتهویدئو، پایتخت اروگونه، زندانی شده و برای اینکه عقلش را از دست ندهد چارهای ندارد جز نوشتن نامههای طولانی به خانواده. پدرش در کشوری دیگر در تقلاست تا خود را با زندگی در تبعید وفق دهد. دختر نهسالهاش انگشت به دهان شگفتیهای شهر بزرگی است که به تازگی ساکنش شدهاند و همسر زیبا اما افسرده و غمگینش بر سر دوراهی انتظار کشیدن یا برگزیدن مسیری تازه این پا و آن پا میکند. هر فصل "موسم بهار در آینهای شکسته" از زاویه دیدی متفاوت روایت میشود، کلاژی خواندنی از نظرگاههای بینظیر یا همان تکههای شکستهی آینهی عنوان که هر یک بازتابانندهی اثر عاطفه، تاریخ و تلاطمات سیاسی بر زندگی اشخاص است. فاطمه بوتو، روزنامهنگار و نویسندهی پاکستانی، دربارهی این اثر مینویسد: «موسم بهار در آینهای شکسته به شعر میماند؛ تعمقی بر تبعید و استبداد و زندگیهایی که متأثر از آنها دستخوش تغییر و تباهی و تنهایی میشوند.»
کتاب موسم بهار در آینه ای شکسته