لاتزارو، موجودیت تو به عنوان کشاورز به علف های هرز، خشکسالی، تگرگ، آفت و دیگر بلاهایی که لعنت می کنی بستگی دارد. فکر می کنی وجود حکومت و سخنوران برای چیست؟ همین طور، پزشک هم به دلیل بیماری ها وجود دارد، و انکار نباید کرد که کلیسا هم با همه واعظانش، از دولت سر گناهکاران وجود دارد.
وقتی عزیزان آدم می میرند، زندگی رنگ دیگری می گیرد، تیره می شود. صبح هم به نظر آدم شب می رسد.
دیوانگی را نمی شود از میان آدم ها برداشت، مهم این است. اگر از کوچه و خیابان فراری اش دهی، از صومعه سر در می آورد. اگر از صومعه بیرونش بیندازی، توی مدرسه، یا سربازخانه، یا چه می دانم کجا پیدایش می شود. این را از من داشته باش: دنیا بدون دیوانه نمی ماند.