کتاب شرلوک هولمز : خانه خالی

"شرلوک هولمز : خانه خالی" یکی از مهیج‌ترین و تأثیرگذارترین داستان‌های شرلوک هولمز است. این داستان کوتاه که نخستین بار در "بازگشت شرلوک هولمز" (۱۹۰۳) منتشر شد، بازگشت دراماتیک کارآگاه بزرگ را پس از مرگ ظاهری او در آبشار رایشنباخ در "مشکل نهایی" روایت می‌کند. سر آرتور کانن دویل، که در برابر فشار گسترده‌ی خوانندگان برای احیای هولمز تسلیم شد، داستانی استادانه خلق کرد که در آن تعلیق، نبوغ فکری و گره‌گشایی‌های رضایت‌بخش، به‌گونه‌ای در هم تنیده شده‌اند که بازگشت هولمز را به یکی از بزرگ‌ترین «رستاخیزهای» ادبیات تبدیل می‌کند.
داستان در لندن ویکتوریایی می‌گذرد، شهری که در غیاب هولمز چهره‌ای متفاوت به خود گرفته است. فضای وهم‌آلود و تنش موجود در جامعه‌ی جنایی، بستری ایدئال برای بازگشت کارآگاهی فراهم می‌کند که بار دیگر قرار است بر دشمنانش چیره شود. این داستان درباره‌ی فریب، صبر و مبارزه‌ی جاودانه میان عدالت و جنایت است.
دکتر جان واتسون که سه سال است باور دارد هولمز مرده، به زندگی روزمره‌ی خود بازگشته و بار دیگر حرفه‌ی پزشکی را دنبال می‌کند. بااین‌حال، قتل مرموز رونالد آدیر - که تحت شرایطی غیرقابل‌توضیح رخ داده - کنجکاوی او را برمی‌انگیزد. او هرگز تصور نمی‌کند که دوست دیرینه‌اش، که در تمام این سال‌ها برایش سوگواری کرده، در واقع زنده بوده و به‌طور مخفیانه در حال نابود کردن بقایای امپراتوری جنایی پروفسور موریارتی است. بازگشت هولمز به اندازه‌ی مرگ فرضی او دراماتیک است. در قالب یک کتابفروش سالخورده، ناگهان خود را به واتسون نشان می‌دهد و همراه وفادارش را در شوک و حیرت فرو می‌برد. سپس برای او توضیح می‌دهد که چگونه با چنگ زدن به طاقچه‌ی صخره از سقوط در رایشنباخ نجات یافت و چگونه در این مدت از نظرها پنهان ماند تا بتواند دشمنانش را شکست دهد. حالا که زمان مناسب فرارسیده، او آماده است تا سرهنگ سباستین موران، دست راست موریارتی، را به دام بیندازد. هولمز و واتسون نقشه‌ای استادانه طراحی می‌کنند: با قرار دادن یک تندیس مومی از هولمز در پنجره‌ی اتاقش در خیابان بیکر، موران را به دام می‌اندازند و او را در "خانه‌ی خالی" روبه‌رو گرفتار می‌کنند. داستان با دستگیری موران پایان می‌یابد، نمادی از پیروزی هولمز بر آخرین تهدیدات باقی‌مانده از شبکه‌ی موریارتی و بازگشت او به صحنه‌ی کارآگاهی.
"شرلوک هولمز : خانه خالی" بازگشتی باشکوه برای شرلوک هولمز است که بار دیگر جایگاه خود را به‌عنوان بزرگ‌ترین کارآگاه جهان تثبیت می‌کند. مهارت داستان‌سرایی دویل، این رستاخیز را نه‌تنها هیجان‌انگیز، بلکه کاملا باورپذیر ساخته است. این داستان با طرحی استادانه، استنتاج‌هایی درخشان و لحظه‌ی احساسی دیدار مجدد هولمز و واتسون، یکی از سنگ‌ بناهای ژانر پلیسی و لحظه‌ای فراموش‌نشدنی در تاریخ ادبیات است.