مادرش از گفتن نام پدرش به او طفره می رود. جو میداند که مادرش دروغ می گوید. حقیقت این است که کاساندرا هرگز نفهمیده بود از چه کسی باردار شده است. جو میدید که مردهای زیادی به خانه آنها رفت و آمد دارند و هربار تنها
چیزی که موجب می شد آن مردها خانه را ترک کنند این بود که کاساندرا یا اسم آنها را فراموش می کرد یا یکی را با دیگری اشتباه می گرفت.
ششم اکتبر ۲۰۱۰ جشن دهمین سالگرد تأسیس کلوب «زیرزمینی» بود. از شلوغی و آشفتگی آن جا استفاده کردم تا بتوانم به جشنی که به آن دعوت نشده بودم راه پیدا کنم.
آن شب همه شعبده بازهای دنیا به کلوب آمده بودند. پاریس دیگر پایتخت شعبده و تردستی نبود، اما حال و هوای نوستالژیکش تأثیر همیشگی اش را داشت. مشتریان و اعضای قدیمی کلوب مشغول تعریف کردن خاطرات خود بودند. یکی از مهمانان به من گفت «این لباس آملی نوتومب که پوشیده ین خیلی ماهرانه دوخته شده.»