سروران من، اگر می خواهید داستانی دلکشی از عشق و مرگ بشنوید، این داستان، سرگذشت تریستان و ملکه ایرولت است که چگونه در اوج شادمانی و نیز در اوج اندوه به یکدیگر عشق ورزیدند و چگونه سرانجام از آن عشق در یک روز جان سپردند، ایزولت از درد تریستان و تریستان از غم ایزولت
داستان باشکوه تریستان و ایزولت این گونه سرمی گیرد. با چنین عباراتی بود که شاعران خانه به دوش و خنیاگران دوره گرد قرون وسطا، مردان و زنان و شوالیه ها و مردم کوی و برزن را گرد هم می آوردند تا داستانی شگفت و سراسر عشق و ماجرا بشنوند. آنها در تالار وسیع قصر و یا ملکی اربابی، مقابل آتش هیمدها حلقه می زدند و داستان والای شوالیه تریستان و عشق مرگبار او به ملکه ایزولت را از نو زنده می کردند
سال ها پیش آموزگار دستور زبان مدرسه ای از شاگردانش پرسید: «اسطوره چیست ؟» یک پسر جوان، فرزند زوجی که من خوب میشناختم، دست را بلند کرد و پاسخ داد: «اسطوره چیزی است که باطنا حقیقت دارد، اما ظاهرا حقیقی نیست.» آموزگار چیزی دستگیرش نشد. اما در بیشتر موارد کودکان، خرد روانشناسی بیشتری از بزرگسالان دارند. اسطوره حقیقت دارد، نه از لحاظ ظاهری و فیزیکی بلکه توصیفی است دقیق از یک موقعیت روانی، از حالت درونی ذهن
یک اسطوره رویای جمعی کل یک ملت در مقطع معینی از تاریخ است
چنانکه گویی همه جمعیت با هم رویا دیده اند و آن رویا اسطوره از اشعاره نغمه ها و قصه های آن ملت بیرون تراویده است. امایک اسطوره گذشته از اینکه در ادبیات و قوه تخیل میزید، به همان سرعت مسیرش را در رفتار و کنش های یک فرهنگ در زندگی واقعی و روزمره مردمان - هموار می کند.