کتاب گلستان سعدی

Golestan Saadi
کد کتاب : 15647
شابک : 978-6008191414
قطع : جیبی
تعداد صفحه : 248
سال انتشار شمسی : 1396
سال انتشار میلادی : 1258
نوع جلد : زرکوب
سری چاپ : 1
زودترین زمان ارسال : ---

معرفی کتاب گلستان سعدی اثر سعدی

"گلستان سعدی" کتابی است جاودان در تاریخ ادبیات ایران که مجموعه ای از حکایت های جذاب و آموزنده را از شیخ اجل، "سعدی شیرازی" در بردارد. این اثر که از یک دیباچه و هشت باب تشکیل شده، عمدتا به نثر موزون و مسجع به نگارش درآمده و گاهی ابیاتی به شکل نظم نیز در لا به لای این حکایت ها دیده می شود. نوشته ها عمدتا کوتاه هستند و به سبب ایجاز و همچنین شیوه ی سخن گفتن "سعدی" که سهل و ممتنع است، با هر مخاطبی به گونه ای ارتباط برقرار می کنند. این ویژگی باعث شده تا "گلستان" به کلی از دیگر آثاری که قبل و بعد از خودش به نگارش رسیده، متمایز باشد و برای هر مخاطبی، حرف مخصوص به خودش را دربرداشته باشد.
با وجود اینکه این حکایت ها پندآموز هستند و از وجه تعلیمی برخوردارند، اما هنر سعدی در روایت، سخن را به مثابه ی شهد بر ذهن خواننده می چکاند و او را با خود همراه می کند. مخاطب هرگز در طول مطالعه ی "گلستان سعدی" به این حس نمی رسد که مورد نصیحت یک طرفه واقع شده و به عبارتی "سعدی" در این حکایات، گفتمانی با ذهن خواننده شکل می دهد.
داستان های که در "گلستان سعدی" آمده اند بسته به موضوع بلند و کوتاه هستند و گاه از زبان سوم شخص و گاه از زبان خود نویسنده بیان می شوند. پندها در بستری از حوادث بیان می شوند که برخی تخیلی و ساخته ی ذهن "سعدی" و برخی برگرفته از اتفاقات حقیقی زندگی او هستند. "گلستان" از تذکره نویسی به دور است و به امور، جهت پرداختن به زندگی و منش افراد نگاه کرده است.

کتاب گلستان سعدی

سعدی
بومحمد مشرف الدین مصلح بن عبدالله بن مشرّف، متخلص به سعدی زاده ی سال 606 و در گذشته ی سال 690 هجری قمری، شاعر و نویسنده ی بزرگ ایرانی بود.سعدی به احتمال زیاد در سال 606 هجری قمری (برابر با حدود 589 خورشیدی و 1210 میلادی) در شیراز به دنیا آمد. با این حال، برخی از صاحب نظران، تولد او را در حدود سال 585 هجری قمری می دانند. با توجه به این که هیچ منبع تاریخی مستقلی در مورد زادروز سعدی گزارشی نداشته است، هر دو تاریخ ذکر شده، بر اساس استنباط صاحب نظران از آثار خود او به دست آمده است.نام کوچک سعدی، م...
قسمت هایی از کتاب گلستان سعدی (لذت متن)
یکی از شعرا پیش امیر دزدان رفت و ثنایی بر او بگفت. فرمود تا جامه از او بر کنند و از ده به در کنند. مسکین برهنه به سرما همی رفت. سگان در قفای وی افتادند. خواست تا سنگی بر دارد و سگان را دفع کند، در زمین یخ گرفته بود، عاجز شد. گفت: این چه حرامزاده مردمانند، سگ را گشاده اند و سنگ را بسته! امیر از غرفه بدید و بشنید و بخندید. گفت: ای حکیم! از من چیزی بخواه. گفت: جامهٔ خود می خواهم اگر انعام فرمایی

عالمی معتبر را مناظره افتاد با یکی از ملاحده لعنهم الله علی حده و به حجت با او بس نیامد. سپر بینداخت و برگشت. کسی گفتش: تو را با چندین فضل و ادب که داری با بی دینی حجت نماند؟ گفت: علم من قرآن است و حدیث و گفتار مشایخ و او بدینها معتقد نیست و نمی شنود. مرا شنیدن کفر او به چه کار می آید

هرگز از دور زمان ننالیده بودم و روی از گردش آسمان در هم نکشیده، مگر وقتی که پایم برهنه مانده بود و استطاعت پای پوشی نداشتم. به جامع کوفه در آمدم دلتنگ، یکی را دیدم که پای نداشت. سپاس نعمت حق به جای آوردم و بر بی کفشی صبر کردم