این اثر جاودان، سرشار از اصالت است.
کتابی متمایز درباره ی مطالعات داستایوفسکی و اثری که هیچ دانشجوی مرتبطی نمی تواند در آینده آن را نادیده بگیرد.
جهان داستایوفسکی عالمی پهناور و فراتر از فهم هر خواننده ای است. این کتاب تلاشی برای پیوند برقرار کردن با جهان آثار او نیست. ویاچسلاو ایواتف و میخائیل باختین که بر دیدگاه شاعرانه ی داستایفسکی تمرکز داشت و لئونید گروسمان، کنستانتین موجولسکی و پیر پاسکال که موضوع کارش زندگی و آثار داستایوفسکی است، بهترین کسان از میان بسیاری هستند که سعی داشته اند چنین کاری انجام دهند. اما هیچ کتابی نمی تواند همه چیز را در بر بگیرد، خصوصا نمی تواند کلیتی را که جوهره ی کار داستایفسکی است منتقل سازد. بسیاری از کتاب ها علاقمند هستند که رمان نویس شبکه ی یکپارچه ی کارش را تکه تکه کند. چگونه می توانیم بی آن دست به نتیجه گیری بزنیم، نوعی کثرت در وحدت را حفظ کنیم؟ شاید با تحلیل دلایلی که نتیجه گیری کامل را غیرممکن می سازد؛ پاسخ را بیابیم. در خوانش داستایفسکی تقریبا سه زمینه ی اصلی وجود دارد. در اولین رمان نویس تحت الشعاع فلسفه، پیامبر و غیبگو قرار دارد که در سرتاسر آثارش در مورد پرسش های انتزاعی و ازلی بحث می کند: خیر و شر، خداوند ومسیح، سوسیسالیسم و انقلاب، عصر طلایی، شهر آینده، آزادی انسان. این مسائل آن چنان به خوبی با شور و حرارتی ملتهب به بحث گذاشته شده اند که فلاسفه ی مکاتب گوناگون- روزانفف مرزکوفسکی، شستف، بردیایف، کامو - به آثار داستایفسکی شبیخون زده اند تا در نظام های فکری خودشان، بهترین جای ممکن را به قهرمانان داستایفسکی بدهند.