کتاب وقتی باران می بارد

When It Rains
داستانی غمناک از عشق و امید
کد کتاب : 17019
مترجم :
شابک : 978-6003840591
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 400
سال انتشار شمسی : 1398
سال انتشار میلادی : 2013
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 3
زودترین زمان ارسال : 11 آذر

معرفی کتاب وقتی باران می بارد اثر لیزا د یانگ

"وقتی باران می بارد" اثر "لیزا د یانگ" قصه ی کیت و بائو است که در همسایگی یکدیگر بزرگ شدند و دوستان صمیمی یکدیگر در کودکی بودند. هنگامی که آن ها از پل نوجوانی تا بزرگسالی عبور کردند ، رابطه آنها چیزی فراتر از دوستی بود. آن ها کم کم داشتند عاشق یکدیگر می شدند. تا اینکه یک شب همه چیز را برای کیت تغییر داد.
در عرض دو سال، بائو نظاره گر این بود که دختر زیبا و موردعلاقه اش، دچار تغییراتی گشت و به کسی تبدیل شد که بائو دیگر او را نمی شناخت. کیت درونگرا و گوشه گیر شد و هر چقدر هم که بائو تلاش می نمود تا با او ارتباط برقرار کند، تمام تلاش های او بی فایده به نظر می رسید. او آنجا را به مقصد کالج ترک کرد اما قلبش را همراه کیت باقی گذاشت.
کیت مدت زیادی راز خود را در سینه حمل می کرد و این راز به بخشی از وجود او تبدیل شده بود. اما وقتی پسر جدیدی به شهرشان آمد که چیزی از گذشته ی کیت نمی دانست، این قضیه باعث شد تا کیت دوباره احساس طراوت کند.
اشر شرارت های خاص خودش را دارد و وقتی در مورد آن ها به کیت می گوید ، کیت متوجه می شود که خودش هم همان کارها را انجام می دهد. این بار سنگینی که از روی دوش او برداشته شده، حس خوبی به او می دهد. دوستی او با اشر حالش را رو به بهبودی می برد و باعث می شود ببیند که هنوز برای هر دوی آنها سعادت وجود دارد. "وقتی باران می بارد" اثر "لیزا د یانگ" یک داستان عاشقانه و احساسی است که قلب خواننده را با خود همراه می کند.

کتاب وقتی باران می بارد

لیزا د یانگ
لیزا د یانگ یک همسر، مادر و یک حسابدار تمام وقت است که در میانه غربی زندگی می کند. سفر نوشتن او شامل مقادیر کافی قهوه و شبهای زیادی از بی خوابی است اما او چیزی را تغییر نمی دهد. او همچنین از خواندن، فوتبال و موسیقی لذت می برد.
قسمت هایی از کتاب وقتی باران می بارد (لذت متن)
وقتی باران می بارد، به من فکر کن. چترت خواهم بود، کیت. برایت پناهی خواهم بود در برابر طوفان، وقتی زندگی بیش از اندازه سنگین می شود. نگذار طوفان تو را از بین ببرد. اجازه بده زندگی جدیدی را در تو شکوفا کند.

هر بار کسی را که عاشقش هستی، از دست می دهی، افسوس هایی از میان نرفتنی به سراغت می آید. آرزو می کنی که می توانستی او را در آغوش بگیری یا ببوسی یا با او صحبت کنی... من آن افسوس ها را نمی خواهم.

هیچ وقت قرار نیست دختری باشم که قبلا بودم، اما اکنون، کسی هستم که می خواهم باشم.