کتاب بیوه کشی

Killing widows
کد کتاب : 10072
شابک : 9786006605074
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 304
سال انتشار شمسی : 1402
سال انتشار میلادی : 2015
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 20
زودترین زمان ارسال : 11 آذر

معرفی کتاب بیوه کشی اثر یوسف علیخانی

اولین نکته ای که به چشم می آید نامگذاری شخصیت های رمان است "خوابیده خانم" ، "برزرگ" و ... است. این داستان در روستایی به نام میلک از توابع قزوین روایت می شود. نویسنده علاقه خاصی به عدد 7 دارد که در کتاب به اشکال مختلف با این عدد روبهرو می شویم.

خوابیده خانم قهرمان داستان است که بر اساس سنتی دیرین همسر 7 برادر شده. به نظر می رسد نویسنده سعی داشته در مورد ویژگی های زندگی در روستا سخن گوید و به نوعی خواسته که این روستا و فرهنگش را که در حال نابودی ست حفظ کند البته نویسنده معتقد است روستای میلک که زادگاهش است با میلک درون داستان تفاوت های زیادی دارد. فضای داستان مملو از اسطوره ها، طلسم ها و جادو هاست و البته غم. داستان با گویش محلی نگاشته شده بنابراین شاید برای خواننده نا آشنا کمی سخت باشد.

بیوه کشی نخستین رمان علیخانی است که در 304 صفحه توسط انتشارات آموت به چاپ رسیده است.

کتاب بیوه کشی

یوسف علیخانی
یوسف علیخانی (متولد اول فروردین ۱۳۵۴ در روستای میلک الموت) نویسنده معاصر ایرانی است.علیخانی پس از گذراندن تحصیلات ابتدایی در روستای زادگاهش به قزوین رفت و پس از اتمام دوره متوسطه برای ادامه تحصیل راهی تهران شد. وی سال ۱۳۷۷ از رشته زبان و ادبیات عرب دانشکده ادبیات دانشگاه تهران فارغ‌التحصیل شد.از یوسف علیخانی جدا از چند کتاب پژوهشی، سه مجموعه داستان به نام‌های قدم‌بخیر مادربزرگ من بود، اژدهاکشان و عروس بید و همچنین دو رمان خاما و بیوه‌کشی منتشر شده‌است. وی در حال حاضر ...
قسمت هایی از کتاب بیوه کشی (لذت متن)
حضرتقلی منگ بود. نشسته بود کنار آب راه خون آلوده که معلوم نبود خون بزرگ است یا گوسفندان و حالا داشت از دهان اژدرچشمه درمی آمد و می رفت سمت باغستانان. قشنگ خانم از کاس آقا پرسید: «چرا این چشمه ره اژدرچشمه نام بکردن قدیمی ها؟» کاس آقا کلاه نمدی اش را جابه جا کرد و گفت: «خدا سر شاهده من بی سوادم. سواددارمان پیل آقاست که بلده مصحف بخوانه. ماها فقط آنقدر جان بداریم که شب نشین خانه ها بنشینیم پای نقل بزرگترهامان. پیل آقا هم چندان خوش نداره نقل ره.»

جمعیت بلند شدند و دیدند که خوابیده خانم سرخ دستمال را به سر بست و مشتی آب خون آلود به نیت بزرگ به صورتش زد و آمد و دست پدرشوهر و مادرشوهرش را گرفت و به داداش و عزیز گفت: «بروید همراه مالان.» بعد رو به جمعیت گفت: «تا غروب نیفتاده توی میلک، سرخ دستمال ره خاک بکنیم جای بزرگ.»

زن های میلکی زیر روسری های سرخ و سفیدشان، پارچه سفیدی هم می بندند که حکم موگیر را دارد برایشان. خوابیده خانم بلند شد. رو کرد به دیوار کوه و پارچه سفید زیر روسری اش را درآورد. از همان جا که نشسته بودند، کشیدش توی آب جوی خون آلوده. روسری رنگ گرفت و سرخ شد