گلشا بلند بالا نبود . اما کوتاه هم نبود. تمام صورتش در همان نگاه اول نشان می داد از تیره روس ها نیست. ایرانیان را خوب می شناخت. موهای مشکی . چشم های درشت و عسلی . اما به دو زبان فارسی و روسی خوب حرف می زد ؛ نه به ادا دقیق و به جا . نماز هم می خواند. خوب نگاهش کرده بود . روسی خان نخواسته بود مثل برادر دیگرش از راه باکو به ایران برود. مقصد برادرش تهران و گراند هتل بود. ایستاده بود و به دیوار کاه گلی بنای غزل آهو نگاه می کرد تا عکس انداختن گلشا را از آن دیوار ببیند.
مفت گران. مزخرف. خارج ازرده...
چرت و چرند.