امروزه اندیشه ی چپ بر سر دو راهی است. انبوهی از دگرگونی های تاریخی، «حقایق بدیهی» گذشته - اشکال کلاسیک تحلیل و محاسبات سیاسی، سرشت نیروهای دخیل در کشمکش، و خود معنای مبارزات و اهداف چپ - را به طور جدی به چالش کشیده است. این تحولات، بنیانی را سست کردند که حقایق مذکور بر آن بنا شده بودند.
افزایش سریع مبارزه ها، پیش از هر چیز خود را همچون «مازاد» امر اجتماعی در نقطه ی مقابل ساختارهای سازمان یافته و عقلانی جامعه نشان می دهد - که همان «نظم» اجتماعی است. صداهای بی شماری به ویژه از اردوگاه لیبرال-محافظه کار مصرانه استدلال می کنند جوامع غربی با خطر بحران اداره پذیری و تهدید فروپاشی از سوی برابری خواهان مواجه است.
ما درصدد نوشتن «تاریخ عام» و تثبیت گفتمان خود نیستیم. به این معنا که گفتمان ما برهه ای از فرایند خطی و منحصر به فرد شناخت نیست که از طریق عمل واسازانه در چارچوب مقولات مارکسیستی شکل یافته باشد. در واقع، با پایان معرفت شناسی های تجویزی، عصر گفتمان های جهان شمول نیز به سر آمده است.