یونگ تحقیق خویش درباره ی سرشت اجتماعی بشر را از این پسرس آغاز می کند که چگونه بشر به یک حیوان فرهنگی تبدیل شده است؛ به دیگر سخن، چگونه شروع به بسط و انتقال آگاهانه ی مفاهیم مذهبی، زیبایی شناختی و سازمانی نموده است.
یونگ تنها بر پایه ی بررسی روان انسان، ساختار و محتویات آن است که وجود این دو مقوله را مسلم می انگارد: وجود ماده اساسا به واسطه ی دریافت حسی تصدیق می شود در حالی که باور به وجود روح به واسطه ی تجربه ی روانی تأیید می گردد. به نظر یونگ، بررسی تاریخ و روان بشر نشان می دهد که در ذات بشر، تضادی بنیادین میان ماده و روح وجود دارد.
بدین ترتیب، آمیزه ی تنش های ناشی از تضاد میان «روح» و «ماده»، بین غرایز ریشه ای و تمایلات موروثی بازدارنده ی غرایز، و میان غرایز فرد و مقتضیات اخلاقی جامعه، زاینده ی انرژی روانی مادرزادی است که برای بنا کردن تمدن و فرهنگ در دسترس بشر قرار دارد.