کتاب هر اتفاقی دلیلی دارد

Everything Happens for a Reason: And Other Lies I've Loved
و دروغ های دیگری که دوست داشته ام
کد کتاب : 1818
مترجم :
شابک : 978-600-7845-43-1
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 176
سال انتشار شمسی : 1402
سال انتشار میلادی : 2018
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 15
زودترین زمان ارسال : 11 آذر

از پرفروش ترین کتاب های نیویورک تایمز

در فهرست کتاب هایی که زندگی تان را دگرگون خواهند کرد

نامزد بهترین خودزندگی نامه گودریدز

معرفی کتاب هر اتفاقی دلیلی دارد اثر کیت باولر

کتاب هر اتفاقی دلیلی دارد، اثری نوشته ی کیت باولر است که اولین بار در سال 2018 منتشر شد. کیت، یک زن سی و پنج ساله ی عادی با زندگی خوب و آرامی بود... تا این که دکترها تشخیص دادند که به سرطان روده ی بزرگ مبتلا شده است. کیت باولر در کتاب هر اتفاقی دلیلی دارد، مخاطبین را به درون زندگی خود می برد و تأملات و برداشت های تأثیرگذار و ارزشمندش درباره ی ایمان، دوستی، عشق و مرگ را با آن ها سهیم می شود. او که تلاش می کند از زمان باقیمانده ی خود در کنار پسر و همسرش بیشترین استفاده را ببرد، درمی یابد که باید عادت خود در فکر کردن به «آخر ماجرا» را کنار بگذارد و فقط به «قدم بعدی» بیندیشد. باولر می خواهد بفهمد چرا از دست دادن کنترل چیزی که از ابتدا نیز در کنترل ما نبوده، اینقدر برای خودش و به طور کلی انسان ها سخت است. باولر درنهایت این حقیقت را درک می کند که زندگی بدون او نیز ادامه خواهد داشت.

کتاب هر اتفاقی دلیلی دارد

کیت باولر
کیت باولر، استاد دانشگاه و نویسنده ای کانادایی است. باولر در لندن به دنیا آمد. او استادیار تاریخ مسیحیت در دانشکده ی الهیات دانشگاه دوک است. کتاب «هر اتفاقی دلیلی دارد» از او در فهرست پرفروش ترین کتاب های نیویورک تایمز قرار گرفته است.
نکوداشت های کتاب هر اتفاقی دلیلی دارد
Bowler's writing is naked, elegant, and gripping.
نثر باولر، بی پرده، شیوا و جذاب است.
Glennon Doyle

It will amaze readers.
این کتاب مخاطبین را شگفت زده خواهد کرد.
Publishers Weekly Publishers Weekly

A love letter to life.
نامه ای عاشقانه به زندگی.
Lucy Kalanithi, Stanford University School of Medicine

قسمت هایی از کتاب هر اتفاقی دلیلی دارد (لذت متن)
گاهی همین توانایی زیستن در لحظه، به نظر موهبتی می آید. درد من به شکلی به درد دیگران متصل است. در خواربارفروشی، خستگی را در چهره ی مادر جوانی می بینم و کمکش می کنم کارت بکشد. می ایستم تا با مرد بی خانمانی که آن گوشه نشسته، حرف بزنم. آزادانه و بی هیچ گونه کینه ای بذل و بخشش می کنم. می توانم ببینم که مردم چطور به سختی تلاش می کنند آن را به دست بیاورند؛ اما دیوارهایی که آن ها را از فروپاشی حفظ می کنند، چقدر سست اند.

دو ماه بیشتر برای زندگی ندارم. باز روی یکی از صندلی های شیمی درمانی نشسته ام و داروهای ایمنی درمانی به ارزش شانزده هزار دلار از طریق دریچه ای در قفسه ی سینه ام، درون خونم پمپاژ می شود.

بسیاری از مسیحی ها دوست دارند به من یادآوری کنند که بهشت، خانه ی واقعی من است، گفته ای که باعث می شود بخواهم از آن ها بپرسم آیا می خواهند اول خودشان به خانه بروند!