کتاب چشم دوم

Cheshm-e Dovom
و چند داستان دیگر
کد کتاب : 18360
شابک : 978-9648944990
قطع : جیبی
تعداد صفحه : 176
سال انتشار شمسی : 1392
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 1
زودترین زمان ارسال : 11 آذر

معرفی کتاب چشم دوم اثر محمد محمدعلی

کتاب چشم دوم که توسط محمد محمدعلی نوشته شده است.که دارای صد و بیست و دو صفحه می باشد.چشم دوم اولین دفعه در سال هزار و سیصد و هفتاد و سه از سمت نشر مرکز به چاپ رسیده است.محمد محمدعلی از مجموعه از ما بهتران تا جدید ترین قصه های خود در این مجموعه به شخصیت‌هایی پرداخته که از جایگاه حقیقی خویش دور شده و به دنیای انسانهای به ظاهر پریشان و حذف شده نزدیک شده‌اند.کتاب چشم دوم درمورد احوالات انسانهایی می باشد که به موجب اثر حادثه های ناشی از انقلاب و جنگ و پیروزی های شغلی و نقش اجتماعی خویش را از دست داده‌اند. نوشته ها و قصه های این اثر به جنگ نظر و دیدی منتقدانه دارند و یکی از آنها درمورد انسانهای ساده‌ای می باشد که در شرایط بد و سخت هستی و تعادل خویش را می‌بازند.ماجرای این اثر در اندیشه های کارمندی سپری می شود که با پول بازخرید خدمات انجام داده ی خویش در دستگاه دولتی با دوست خود با نام هدایت یک تاکسی را خریداری می کنند. برای خرید کتاب چشم دوم به لینک موجود مراجعه نمایید.

کتاب چشم دوم

محمد محمدعلی
محمد محمدعلی، نویسنده و پژوهشگر ادبی، هفتم اردیبهشت ۱۳۲۷، در خیابان مولوی تهران به دنیا آمد. در غرب تهران، خیابان سلسبیل و هاشمی به دبستان می‌رود. اولین مشوق و مصحح دل نوشته‌های او، ترانه سرای رادیو، محمود سنایی (شهرآشوب) است. در دوره چهارساله دبیرستان مروی، نخست والیبالیست و سپس بازیگر نمایشنامه‌هایی می‌شود که (دکتر) ایرج امامی کارگردانی می‌کرد. در همین دوره به عضویت هیات تحریریه سالنامه مروی درمی‌آید و همچنین با نادرنادرپور شاعر و نخستین سخنگوی کانون نویسندگان ...
قسمت هایی از کتاب چشم دوم (لذت متن)
هیچ وقت گوشه نشین و خیالباف نبود م، اما مد تی است برای تنهایی چنان ولعی د ارم که حتی نمی توانم کسانی را که با من د ر زیر یک سقف می خوابند و نفس می کشند تحمل کنم. همین که می بینم د ور و برم وول می زنند مضطرب می شوم. وقتی توی اتاق پهلویی از سرگرد انی و بلاتکلیفی رنج می برند ، من فقط به خود م فکر می کنم. گرفتار چه مرضی شد ه ام؟ کسی نمی د اند جز د کتر معالجم و همکار سابقم پروانۀ اقد سی که حالا از آن د و هم برید ه ام. بارها تصمیم گرفته ام آنچه را به خاطر د ارم مو به مو بنویسم بلکه گره ای از کارم باز شود و بد انم کجا هستم و چه می کنم، و راه چاره ای بیابم برای خلاصی خود . یکی از عصرهای تابستان بود ، اما هوا گرم نبود . برگ د رخت ها خزان زد ه بود ، و من از محلۀ بوستان غربی می گذشتم تا به خانۀ د وستم، قنبری (د ر اصل غمباری) برسم. جوان ها توی خیابان گل کوچک بازی می کرد ند . توپ نخی و د روازۀ پلاستیکی ببخشید برعکس تویوتای گشت از راه رسید . بازی از جنب وجوش افتاد . تویوتا از محوطۀ بازی بیرون رفت و کنار جد ول خیابان ایستاد .