در میان تاریکی برمی خیزم، دور از باغی که با خون دوستانم آب پاشی کردند.جسد مرد زرّینی که همسرم را به قتل رساند، کنارم روی عرشه ی سرد فلزی افتاده است. زندگی او با دستان پسر خود به پایان رسید. باد پاییزی به موهایم تازیانه می زند. زیر پایم، کشتی تلق تلوق می غرد. در آن دوردست، شعله های ناشی از اصطکاک با رنگ نارنجی درخشانی شب را پاره پاره کرده اند. تلمانوس ها از مدار دور سیاره پایین می آیند تا نجاتم بدهند. کاش چنین نکنند. کاشی بگذارند تاریکی مرا در بر بگیرد و کرکس ها بالای بدن فلجم قیل وقال راه بیندازند. . صدای دشمنانم در پشت سرم طنین می اندازد. شیاطینی بلندقامت با چهره هایی فرشته مانند. کوچک ترین آنها خم می شود. همین طور که از بالا به پدر مرده ی خود چشم دوخته، دست نوازش به سرم می کشد و..
فکر میکنم یا عکس اشتباهه. یا قیمت. این قیمت ستاره سپیده دم تک جلدیه.