کتاب ماده تاریک

Dark Matter
کد کتاب : 19543
مترجم :
شابک : 978-6226652094
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 384
سال انتشار شمسی : 1402
سال انتشار میلادی : 2016
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 45
زودترین زمان ارسال : 12 اردیبهشت

نامزد جایزه بهترین کتاب علمی تخیلی گودریدز سال 2016

از کتاب های پرفروش نیویورک تایمز

معرفی کتاب ماده تاریک اثر بلیک کراوچ

کتاب «ماده تاریک» رمانی نوشته ی «بلیک کراوچ» است که نخستین بار در سال 2016 چاپ شد. «جیسن دسن»، دانشمند فیزیک کوانتوم، زمانی یک آینده ی کاری درخشان را در مقابل خود می دید. اما پس از بارداری غیرمنتظره ی دوست دخترش و تولد یک پسر، این آینده ی درخشان در هم شکست. «جیسن» حالا در کالجی کوچک در «شیکاگو» تدریس می کند و از زندگی در کنار خانواده ی صمیمی و پرمحبت خود رضایت دارد—تا این که او به جهانی برده می شود که در آن، تئوری اش در مورد جهان های متعدد کوانتومی، به یک تکنولوژی واقعی برای جا به جایی بین ابعاد تبدیل شده است. «جیسن» در این جهان، با دوست دخترش ازدواج نکرده و هیچ وقت صاحب فرزند نیز نشده است. او حالا تصمیم دارد به دنیای خودش و خانواده اش بازگردد، اما نیروهایی مرموز در این واقعیت جایگزین، می خواهند جلوی او را بگیرند.

کتاب ماده تاریک

بلیک کراوچ
بلیک کراوچ (Blake Crouch؛ زادهٔ ۱۹۷۸) رمان‌نویس اهل ایالات متحده آمریکا است.کراوچ در سال 1978 در نزدیکی شهر پی مونت در ایالت ایالت ایالت ویل، کارولینای شمالی متولد شد. وی در دانشگاه کارولینای شمالی در چاپل هیل شرکت کرد و در سال 2000 با مدرک زبان انگلیسی و نوشتن خلاق فارغ التحصیل شد.در حالی که چندان از زندگی خانوادگی بلیک کراوچ و دوران کودکی مشخص نیست، اما او اکنون در کلرادو زندگی می کند.
نکوداشت های کتاب ماده تاریک
A surprising science-fiction thriller about choices.
یک تریلر علمی تخیلی غافلگیرکننده در مورد انتخاب ها.
Barnes & Noble

Relatable and unnerving.
قابل همذات پنداری و تشویش آور.
USA Today USA Today

With terse prose, strong characterization and clever twists.
با نثری موجز، شخصیت پردازی های قوی، و پیچ و خم های هوشمندانه.
Financial Times

قسمت هایی از کتاب ماده تاریک (لذت متن)
احساس می کنم چیز زیادی برای آموختن به «چارلی» ندارم. می دانم، پدرهایی هستند که دید خاصی به دنیا دارند، پدرهایی که همه چیز را با دقت و اعتماد به نفس خوبی می بینند، کسانی که دقیقا می دانند باید به دخترها و پسرهایشان چه بگویند. ولی من جزو آن ها نیستم.

پسرم را دوست دارم. او همه چیز من است، ولی با این همه، باز هم احساس می کنم نقشم را، در جایگاه یک پدر، خوب ایفا نکرده ام. احساس می کنم او را با بار و بنه ای بی ارزش از عقیده هایی که حتی برای خودم هم نامفهوم هستند، به دل گرگ ها می فرستم.

چشم هایش پر از اشک شد و شروع به تکان دادن سرش کرد، کاری که همیشه قبل از این که گریه اش بگیرد، انجام می دهد، اما قبل از این که اشک هایش سرازیر شوند، به سختی خودش را کنترل کرد. سپس گفت: «اون گفت: می دونی دنیلا، می خوام وقتی زمان مرگم می رسه، خاطراتی که با تو ساختم جلو چشمام ورق بخورن، نه یه مشت تصویر نامفهوم از یه آزمایشگاه سرد و بی روح.»