یکی از برجسته ترین آثار «استروگاتسکی ها».
رمانی لذت بخش و هیجان انگیز.
یکی از ژرف ترین رمان های دوران شوروی.
تنها است و می ترسد و به خاطر ضعیف بودن به دنبال فردی است که از او دفاع کند... الان هم سر راهش به یکی از اشراف برخورده است. اشراف به دلیل تکبر و حماقت از سیاست سر درنمی آورند، اما شمشیرهای بلندشان حرف های زیادی برای گفتن دارد و از مزدوران خاکستری اصلا خوششان نمی آید.
آن ها وارد راهی که از میان جنگلی می گذشت، شدند. این راه به پایین جنگل می رفت و جنگل تاریک تر و تاریک تر می شد. سرخس و علف های خیس بلند در همه جا روییده بودند. تنه درخت های کاج از خزه و گلسنگ هایی به شکل توده ای از کف سفید پوشیده شده بود.
اما جنگل های انبوه «سایوا» شوخی بردار نیستند. ناگهان صدایی خشن که نشانی از صدای آدمیزاد در آن نبود، شنیده شد: بایست! اسلحه ات را زمین بگذار!
لطفاً اگه راست میگید... کتاب خدا دوشنبهها خشمگین است را موجود کنید. 😏😈
واقعا چه انتظاراتی دارید میخوابید سایت راهم ببندند برید تو انقلاب از دست دوم فروشیها بخرید 😅
همان گونه که مترجم در مقدمه اشاره کرده ابهاماتی در بعضی قسمتها وجود دارد که تا اخر داستان نیز رفع نمیشود اما داستان ان قدر جذاب است که نمیتوان از ان گذشت