1. خانه
  2. /
  3. کتاب در

کتاب در

نویسنده: ماگدا سابو
2 ناشر این کتاب را منتشر کرده‌اند
3.2 از 5 رأی

کتاب در

The Door
انتشارات: بیدگل
٪10
465000
418500
3.9 از 1 رأی

کتاب شهر ممنوعه

The Door
انتشارات: قطره
ناموجود
52000
معرفی کتاب در
نویسنده ای جوان که سرش شلوغ است و در تلاش است که با کارهای خانه کنار بیاید ، خدمتکاری را که یکی از دوست هایش به او معرفی کرده را استخدام می کند. شهرت خدمتکار به قابل اعتماد بودن و راندمانی است که دارد. به همین دلیل او کمی عجیب وغریب به نظر می رسد. سرسخت است و بدزبان و بی اعتنایی آشکاری به نظرات کارفرمای خود دارد. با این اوصاف او حتی ممکن است دیوانه باشد. او به هیچ کس اجازه نمی دهد تا پا در خانه اش بگذارد. او خود را با یک حجاب می پوشاند و به همین اندازه هم از زندگی شخصی خود محافظت می کند. با این حال همانقدر که از امرنس می ترسند به او احترام هم می گذارند همانطور که داستان پیش می رود انرژی و اشتیاق او را برای کمک کردن بیشتر معلوم می شود، چیزی که هرگونه شک و تردید ناشی از رفتار عجیب او را از بین می برد. حکایتی زیبا و روایت شده که بیانگر رابطه ی عجیبی است که بیش از 20 سال بین نویسنده و خدمتکار او ایجاد شده است. بعد از یک شروع ناگهانی و تند ، احساسات خوشایندی شکل می گیرد و در نهایت نویسنده از آنچه که به یک رابطه جدا ناشدنی تبدیل شده است، سود می برد. به طور همزمان ما به گذشته ی غم انگیز امرنس نیز را پی می بریم که در قسمت هایی در سراسر کتاب آشکار شده است.
درباره ماگدا سابو
درباره ماگدا سابو
ماگدا سابو(5 اکتبر 1917 - 19 نوامبر 2007) رمان نویس مجارستانی بود. او همچنین درام، مقاله  مطالعات، خاطرات و شعر می نوشت. او با 42 نشریه و بیش از 30 زبان، بیشترین نویسنده ترجمه شده مجارستانی است. سابو کار نویسندگی خود را به عنوان شاعر آغاز کرد و اولین کتاب شعر خود را به نام Bárány ("بره") در سال 1947 منتشر کرد، که در سال 1949 توسط ویسزا آز emberig ("بازگشت به انسان") دنبال شد. در سال 1949 به او جایزه باگگارتن اهدا شد، که بلافاصله پس از آنکه به سابو برچسب دشمن حزب کمونیست زده شد، پس گرفت. در همان سال از وزارت اخراج شد. دوره استالینیستی از سال 1949 تا 1956 هرگونه ادبیاتی، مانند کار سابئ، که با واقعیت گرایی سوسیالیستی مطابقت ندارد، را سانسور می کرد. از آنجایی که شوهرش در اثر رژیم کمونیستی نیز مورد بی مهری قرار گرفت، وی تا سال 1959 مجبور شد در یک مدرسه دخترانه کالوینیست تدریس کند.
ویژگی های کتاب در
  • برنده جایزه فمینا سال 2003
  • نامزد جایزه مستقل داستانی خارجی سال 2006
  • برنده جایزه ترجمه آکسفورد - ویدنفلد سال 2006
قسمت هایی از کتاب در

من خیلی کم خواب می بینم. اما هر وقت خواب می بینم خیس عرق، با تکانی از خواب می پرم. بعد به پشت دراز می کشم و صبر می کنم ضربان قلب هراسانم آرام تر شود و با خودم به قدرت جادوی حیت آور شب که گرفتارش شده ام فکر می کنم. دختربچه که بودم، و همین طور در جوانی، خواب نمی دیدم، نه خواب خوب و نه خواب بد و...

اعتراف در دین من جایی ندارد، اعتراقی که به واسطه آن از زبان کشیش اقرار می کنیم که گناهکاریم، اعتراف به اینکه مستحق لعن و نفرین ایم، به این دلیل که خودخواسته ده فرمان را زیرپا گذاشته ایم، اعترافی که بعد از آن، بدون نیاز به توضیح یا ارائه جزئیات مسئول آمرزش می شویم. اما من می خواهم توضیح دهم، می خواهم این جزئیات را به زبان بیاورم. این کتاب را محض اطلاع خدا، که از سر ضمیرم آگاه است ننوشته ام و نه حتی محض خاطر ارواح مردگان یکسر بینا که هم شاهد زندگی ام در ساعات بیداری اند هم شاهد رویاهایم. من برای دیگران می نویسم. تا حالا با شهامت زندگی کرده ام و امیدم این است که همین طور هم بمیرم، شجاعانه و به دور از دروغ. اما برای ژنین چیزی باید رک و بی پروا اقرار کنم. امرنس را من کشتم. اما این واقعیت که قصدم نجات او بود، نه نابودی او چیزی را عوض نمی کند.

در اولین دیدار خیلی دلم می خواست از ظاهرش چیزی دستگیرم شود، اما از اینکه اجازه این کار را به من نداد رنجیدم. مثل مجسمه بی حرکت رو به رویم ایستاده بود، در برابر نگاه کنجکاو من، نه خشک و رسمی، بلکه کم و بیش خودباخته به نظر می رسید. چیزی از پیشانی اش دیده نمی شد. آن موقع نمی دانستم که قرار است او را فقط در بالین مرگش بدون روسری ببینم. تا آن موقع همیشه با حجاب اینجا و آنجا می رفت، مثل کاتولیکی مومن یا جهودزنی در سوگواری هفت روزه، مثل کسی که ایمانش به او اجازه نمی داد نزد پروردگار بدون پوشاندن سر حاضر شود.

نظر کاربران در مورد "کتاب در"
3 نظر تا این لحظه ثبت شده است

کتاب از دو جهت برای من خیلی جذاب بود. اول اینکه شخصیت زن امرنس، که واقعا شخصیت‌پردازی جذابی داشت و بار اصلی کتاب هم روی دوش او بود. رابطه امرنس و ماگدا به نحوی برای من یادآور رابطه زوربا و اربابش بود، با این تفاوت که امرنس یه زوربای خشک و جدی‌تر و درون‌ریزتر بود و دیوانگی‌های زوربا را به نوع دیگری و با شدت کمتری داشت. نحوه زندگی کردن امرنس و دیدش به روابط و خود زندگی خیلی خیلی جالب بود و شخصیت قوی و در عین حال شکننده‌ای هم داشت که شاید برای بیش از اندازه قوی بودنش بود. دلیل دوم از باب روابط بین آدم‌هاست. اینکه ما بر اساس یک سری توقعاتی که از شخصیت خودمان نشات می‌گیرد وارد رابطه می‌شویم و انتظار داریم طرف مقابل هم حواسش به این توقعات ما باشد، اینکه محبت قرار نیست همیشه به آن شکل کلیشه‌ای وجود داشته باشد و در نهایت اینکه تفاوت‌ها چقدر می‌تواند جذاب باشند. این کتاب به خوبی این نکته را گوشزد می‌کند که درهایی هستند برای باز نشدن! که اگر با زور باز شوند آن چیزی که پشت آن‌ها وجود دارد دیگر هیچوقت مثل قبل نمی‌شود و این تا آخر عمر مایه تاسف باقی خواهد ماند.

1401/06/13 | توسطمحمدمهدی صفا
11
|

کتاب بدی نبود.با خوندن این کتاب شاید بشه فهمید که روابط انسانی گاهی وقتا چقدر می‌تونه پیچیده باشه.ترجمه‌ی نشر بیدگل خیلی خوب و روان بود👌

1400/07/03 | توسطنگین صادقی
7
|

بسیار داستان زیبایی‌ست با ترجمه‌ای روان و خوش‌خوان. لذت مطالعه این کتاب رو از دست ندهید.

1400/04/30 | توسطفاطمه صادق لی
8
|