در پشت تپه هایی که به تعداد زیاد و چسبیده به هم در کنار رودخانه ی«سن» مابین دو شهر «توریل» و «پراسی» دیده می شوند، روستاهای زیادی وجود دارند که صخره های نسبتا بلند و جنگل های انبوه و پردرخت، آن ها را از نظر عابرین پنهان نگاه می دارند. ساکنین این دهکده ها زندگی خود را به قدری با آرامش می گذرانند که نیازی به بیرون آمدن از محیط زیست خود ندارند. حتا چوپانان نیز گله های دام را به اعماق جنگل ها می برند، تو گویی هیچ یک از آن ها میل ندارند توسط رهگذران و مسافران زیادی که همیشه از آن نواحی می گذرند، دیده شوند. هیچ کس تا آن روز علت این نوع زندگی را نمی دانست و خود اهالی هم اگر مورد سوال قرار می گرفتند، پاسخ قانع کننده ای در مورد تاریخ پیدایش این روش انزواجویانه نداشتند ولی نمی توانستند رضایت قلبی خود را از این که نه به کار دیگران کاری دارند و نه مایلند دیگران در زندگی روزمره ی آن ها دخالتی داشته باشند، پنهان کنند. دامنه ی تپه ها و فضای بین آن ها تا آن جایی که چشم می دید پوشیده از تاکستان های نسبتا انبوه و پردرخت بود که در مواقع عادی حتا از فاصله ی دور هم خوشه های انگور آن ها قابل رویت بود. این که گفتیم در مواقع عادی ، به این دلیل است که در زمانی که داستان ما آغاز می شود، یعنی در تابستان سال ۱۵۹۳ میلادی، اوضاع آن منطقه عادی نبود و شرایط جدیدی که آن جا حکم فرمایی می کرد آرامش و سکوت منطقه را مختل کرده بود؛ زیرا در تمام نقاط آن تعداد زیادی چادر سربازان دیده می شد...