هیولا به سمت میله های آهنی سلول کیرین قدم زد. سنگ کوچک مسطحی بینشان روی زمین گذاشت و آن را به جلو هل داد. اصلا شباهتی به هیولا نداشت. تالون شبیه دختری بود حدودا بیست ساله ... او قربانیانش را پیش از این که به وعده غذایی بعدی اش مبدل شوند با ظاهر نزدیکان کشته شده شان می فریفت. اینکه حالا او زندانبان کیهرین بود مثل این بود که گربه ای را برای محافظت از مخزن ماهی ها بگمارند.
چرا ادامه اش ترجمه نمیشه؟
کتاب واقعا قوی و پیچیدهای تا این ۵۰۰ صفحهای که من خوندم. دنیاسازی و تاریخ واقعا پرداخت شده و خوبی داره. حیف که جلدهای بیشتری نداره که مثلا به داستانهای تاریخیش بپردازه (یعنی قبل ماجراهای کیهرین). در دو بخش (یکی درمیون هر فصل) روایت میشه که یکمی پرش ذهنی رو زیاد میکنه چون با بخشها فاصله زمانی زیادی دارن. جادو و خلاقیت توش موج میزنه و چون سریع وارد دنیاش میشی (مثلا مثل هریپاتر نیست که همراهی غریبه وارد دنیاش بشی و قدم به قدم برات توضیح بده. یهو وسط ی دنیا با گونههای مختلف موجودات و کشورها و اسمها و معیارهای اشرافیت وارد میشی) خیلی چیزا برات جدیدن و ممکنه اولش سخت و گیج کننده به نظر برسه ولی اگه گیج نشی میبینی لیونز واقعا هوش برای همه اش به خرج داده. حداقل تا اینجا؛ کارکترها اونقدر آیکنیک نیستن (مثل بازی تاج و تخت) و بیشتر داستان و پلاته که خواننده رو مجذوب میکنه