جذاب تر از هر داستان جاسوسی ای که تاکنون خوانده ام.
اعتیادآور...تراش خورده و دارای سبک نگارشی کنایی که آن را بسیار خواندنی تر از دیگر آثار فیلبی نموده است.
اوایل خدمت به عنوان افسر اطلاعاتی شوروی بود که برای نخستین بار به دردسر ایجاد افتادم. اما به هر ترتیبی بود قسر در رفتم. این اتفاق به آوریل ۱۹۳۷ برمی گردد، وقتی ستاد فرماندهی ما در سویل، جنوب اسپانیا، مستقر بود. مهمترین ماموریتم این بود که اطلاعات دست اولی از کلیه تحرکات نظامی فاشیست ها به دست آورم. برنامه این بود که می بایست تمام اطلاعاتم را شخصا به رابط های روس در فرانسه، یا احیانا در انگلستان، تحویل می دادم. اما در صورت نیاز به برقراری ارتباط فوری، یک رمز و تعدادی آدرس مخفی در اسپانیا به من داده شده بود. قبل از آنکه خاک انگلستان را ترک کنم، دستورالعمل استفاده از رمز در تکه کاغذی کوچک، که به کاغذ چینی شباهت داشت، به من داده شد، که طبق عادت آن را در جیب شلوارم گذاشتم. همین تکه کاغذ کوچک نزدیک بود سرم را به باد دهد.
من باشم کتاب خاطراتی که در شوروی نوشته شده رو نمیخونم. بن مکینتایر هم توی کتاب 'یک جاسوس در میان دوستان' میگه این کتاب دروغ و تحریف زیاد داره و از زیردست عوامل ک.گ.ب گذشته و مجوز گرفته.
یعنی فکر میکنی بن مکینتایر که با ام آی سیکس ارتباط داره راست میگه ؟