همان گونه که اراضی غنی و حاصلخیزی داریم که بی حاصل رها شده اند و انواع مختلف علف ها ی هرز در آن ها روئیده اند، که اگر در آن ها به مقتضای هر زمین به کشت و زرع بپردازیم یقینا محصولات مفیدی برای مان به ارمغان خواهند آورد؛ زنان نیز این گونه اند، چرا که توده بی شکلی از گوشت تولید می کنند که تنها با وجود نطفه مرد است که بارور شده و می تواند منجر به ایجاد موجودی کامل - به نام انسان- گردد. همین قاعده در خصوص عقول ما نیز جاری و ساری است. اگر ما آن ها را با برخی موضوعات خاص که می توانند به عنوان مهار و عنانی جهت کنترل آن ها عمل نماید، بارور ننماییم، آن گاه است که بی قید و بند در اراضی لم یزرع اندیشه ها ی مان جولان خواهند داد: هنگامی که آب متلاطم در ظرفی مفرغی نور خورشید و مهتاب را بازمی تاباند، روشنایی ها ی لرزانی را به آسمان می پراکند و ضربه ها یی به دیواره ظرف می زند. و این گونه چنین تلاطمی منجر به بروز انواع جنون و پریشان حالی می شود: آن ها اشکال موهومی را در رویای انسان ها ی بیمار پدیدار می نمایند. هنگامی که روح فاقد هدف خاصی باشد، گمراه می شود و چنان که گفته اند، در هر نقطه ای که باشید، در هیچ کجا نیستند.
مطالعه ی فلسفه به منظور درک چگونگی تکامل ذهن و اندیشه ی بشر در طول زمان، اهمیت بسیاری دارد