کم کم از زبان پرستاران دریافتم که این خاصه خرجی های معمول در حق بیمار من هزینه های سنگین تری نیز به دنبال خواهد داشت. این بود که روزی به مدیر بیمارستان مراجعه کردم و با همان زبان نارسای خود به او حالی کردم که من آدم فقیری هستم و آن دکتر ایرانی که توصیه مرا به پروفسور سر راسل براک کرده در سفارش نامه خود قید کرده است که استطاعت پرداخت هزینه های سنگین را ندارم. با تعجب گفت: «ولی به حسب توصیه همان دکتر ایرانی شما را آدم ثروتمندی می شناسیم زیرا او در نامه خود نوشته است که شما نویسنده هستید، و این خود می رساند که بسیار ثروتمندید.» بی اختیار خنده ام گرفت و گفتم: «از قضا اگر نوشته باشد - نویسنده است - این به آن معنی است که شخص مورد سفارش آدم فقیری است. شاید در کشور شما یا در کشورهای متمدن اروپایی نویسندگی مترادف با ثروت سرشار باشد، چون از کتاب یک نویسنده هر بار میلیون ها نسخه به چاپ می رسد و قهرا پول خوبی هم نصیب نویسنده آن خواهد شد، ولی در کشور ما نویسنده یا مترجم، و به طور کلی اهل قلم، یعنی آدم های فقیر و بی چیز که قلم صد تا یک غاز می زنند و همیشه هم هشت شان در گروی نه است.
گوستاو فلوبر از فرانسوی بودنِ خود احساس افتخار نمی کرد اما همه ی فرانسوی ها می توانند هنگام مطالعه ی آثار این نویسنده بزرگ به ملیت خود افتخار کنند
چرا زمان موجود شدن بعضی کتابها رو نوشتید: بزودی، اما مدتها میگذره و اصلا موجود نمیشه؟
خاطرات بسیار سرگرم کننده و خواندنی و آموزنده از استاد قاضی که از تولد تا سالهای پایانی عمر رو در بر میگیره... کتابی که نمیتونید زمین بگذارید... کتابی که نشون میده زوربای ایرانی مثل زوربای یونانی در لحظه زندگی میکرده... نکته مهم این خاطرات این هستش که تمامی وقایع رو بدون روتوش کردن بیان کردن و از اینکه به چهره ادبی و فرهنگی شون خدشه ای وارد بشه و مورد قضاوت نابجا قرار بگیرن ابایی نداشتن....روحشان شاد
یکی از بهترین کتابهایی که خواندم. نثر شیوا و خاطرات خواندنی. روح استاد محمد قاضی شاد.
فوق العاده زیبا و خواندنی
بسیار جذاب و خواندنی.❤️