گرندل رمانی از جان گاردنر نویسنده آمریکایی است که در سال 1971 منتشر شد. این بازگویی بخشی از شعر قدیمی انگلیسی Beowulf از دیدگاه آنتاگونیست گرندل است. گرندل در این رمان به عنوان یک ضدقهرمان به تصویر کشیده شده است. این رمان به معنایابی در جهان، قدرت ادبیات و اسطوره و ماهیت خیر و شر می پردازد.
در صحنه ابتدایی، گرندل زمانی که از حماقت یک قوچ ناامید می شود، برای مدت کوتاهی با قوچ دعوا می کند. سپس با تمسخر از آسمان می پرسد که چرا حیوانات فاقد شعور و وقار هستند؟ آسمان پاسخی نمی دهد و بر ناامیدی او می افزاید. گرندل سپس از غار خود می گذرد و با مادر لال خود روبرو می شود قبل از اینکه در شب به سالن مید هروتگار که در گرندل "هارت" نامیده می شود حمله کند. گرندل بعدا تجربیات اولیه خود را در زندگی یادآوری میکند.روزهای کودکیاش کاوش در غارهایی که او، مادرش و سایر موجوداتی که قادر به صحبت با آنها نبودند، در آن زندگی میکرد. او در ادامه تجربهای از دوران کودکیاش را بازگو میکند که در آن خود را به طرز دردناکی در درختی فرو برده و توسط انسانها تهدید میشود، اما مادرش او را نجات میدهد.
در طول به قدرت رسیدن هروتگار، شاعری نابینا در هارت ظاهر میشود که گرندل او را «شکلدهنده» مینامد. او افسانهای را بیان میکند که در آن جنگجوی باستانی اسکلد شفینگ گرندل را اغوا میکند. اگرچه داستان ساختگی است، گرندل که از دور گوش میدهد، تحت تأثیر آن قرار میگیرد و ...
کتاب گرندل