آلن بدیو (Alain Badiou) (زادهٔ ۱۷ ژانویه ۱۹۳۷) فیلسوف فرانسوی، نمایشنامهنویس، رماننویس، فعال سیاسی و استاد افتخاری بازنشسته در اکول نرمال سوپریور است. او به همراه جورجو آگامبن و اسلاوی ژیژک مهمترین منتقدان جریان پسامدرنیسم محسوب میشود. او سعی دارد مفاهیمی مانند هستی، حقیقت و سوژه را بر اساس ریاضیات تعریف کند. وی از لحاظ دیدگاه سیاسی، یک چپگرای رادیکال محسوب میشود. فروش کتابهای آلن بدیو بین ۲۰۰۰ تا ۶۰۰۰ نسخه بود تا زمانی که در سال ۲۰۰۷ با انتشار کتاب سارکوزی این رکورد شکسته شد و به ۶۰۰۰۰ نسخه رسید. او با انتشار این کتاب به شهرت فراوانی دستیافت. بدیو در این کتاب با حملات تندی که به سارکوزی کرده، او را با مارشال فیلیپ پتن رئیسجمهور فرانسه در زمان جنگ جهانی دوم مقایسه کرده است.
زیباییشناسی بهشیوهای تاریخی، فلسفه را بهسوی هنر کشانده است؛ اما بدیو این رابطه را وارون میکند _ هنرْ استاد گفتمان است (یا به قول لکان، بیشتر به گفتمان فردی هیستریک میماند) که به غلط از راه پیکرهبندی آثار، نوعی “حقیقت” میآفریند (“مجتمع بیکرانی از آثار” هنرمندی منفرد)، حقیقتی که فلسفه باید آن را نشخوار کند. شعر بر شرح و بیان او که دنبالهرو سنت زنجیرۀ تغذیۀ زیباییشناختی است چیرگی دارد، فصلهایی هم دربارۀ رقص و نمایش و سینما دارد، اما دربارۀ نقاشی و معماری یا موسیقی خاموش میماند. حقیقت رویداد هنر در درون طرحوارۀ بدیو معیاری برای تمیز دادن محتوای آثار ضعیف “واقعگرایی سوسیالیستی ” از آثار “فرا واقعگرا” ارائه نمیکند، هرچند در آثار پیشین خود به “رویدادهای ساختگی”ای مانند فاشیسم پرداخته است و با طرح ادعاهایی مانند “پیشتازان به هدف آگاهانۀ خود برای رهبری جبههای متحد در برابر کلاسیسیسم دست نیافتهاند”، از پیشتاز مدرنیست، کاریکاتوری بهمنزلۀ شرایط یکنواخت عرضه میکند _ اما آیا این واقعا مدرنیسم است؟
بدیو همواره ادعا کرده است که فلسفه به جای آفریدن حقیقتهایی که اصل (بنیاد) شان در فراسوی فلسفه و بهصورت مشخص، در یکی از چهار گفتمان سیاست، علم، عشق و هنر نهفته باشد، به “تسخیرکردن” یا “مصادرهکردن” آن حقیقتها میپردازد. اینها و تنها همین چهار مقوله حالتهای تمایزیافتۀ حقیقتهای ممکنی را شکل میدهند که از “رویداد”ی فورانکننده جریان مییابد و پیش میرود. “رویداد”ی که بدیو از آن یاد میکند چیست؟ این پرسش همواره الزامیترین و دشوارترین پرسش فلسفۀ او بوده است، چون رویداد در ژرفا از موقعیتها متمایز بوده است: موقعیتها بهگونهای گاهگاهی روی میدهند (مانند انقلاب فرانسه) و بخت برای رویداد عاملی سرشتی است. رویداد، همانگونه که در گفتمان عشق میبینیم، بازگردنده به گذشته است _ من تو را دیدم… تو را میخواستم… درحالیکه در گفتمان اصلی سیاست آنچه شبح وار درنظم نمادین پابرجا (یا ایدئولوژی) آشکار می شود ابیراهی اجتماعی _ سیاسی در فضای (ایجادشده) در مقام گونهای تهی بیرون از هستی است.