قوم شناسی و انسان شناسی دو شکل از یک رویکرد هستند. قوم شناسی در قرن بیستم به لطف تحقیقات میدانی، مشاهدات مشارکتی و نظریه های تطبیقی (فرهنگ گرایی، کارکردگرایی، ساختارگرایی) کاملا خودمختار شد. انسان شناسی با ادغام تغییرات اجتماعی و همچنین فرهنگ های مدرن و غربی در رویکرد خود، دامنه خود را جهانی می کند. این رشته ها تمام فعالیت های اجتماعی و فرهنگی (از جمله فعالیت های ما) را تجزیه و تحلیل می کنند. اما چرا مردم شناسی و جامعه شناسی باید به صورت اغراق آمیزی از هم جدا باشند، تا آن جا که هر کدام از این دو، در عین وام گیری بی واهمه، بسیاری از فنون، روش ها یا پنداره ها از دیگری، به راحتی آن را به سخره بگیرد؛ امروزه، خود موضوع های پژوهشی اند که در نگاه نخست، مشابه یا معادل به نظر می رسند. با وجود این، قرینگی میان این دو مجموعه رشته می تواند مورد تردید قرار بگیرد، زیرا تاریخ آن ها تفاوت هایی را نشان داده اند که مدت ها طبیعی جلوه داده شده اند.
کتاب درآمدی بر مردم شناسی و انسان شناسی