عصر نوین فلسفه با دکارت آغاز شد که در همه چیز شک کرد و شناخت ما را به یک قطعیت اصلی کاهش داد: cogite ergo sum (می اندیشم، پس هستم). متأسفانه، کانت سپس در صدد باز ساختن شناخت ما برآمد، آن هم چنان که گویی انگار اتفاق مهمی نیفتاده است. بعد از این، تجربه گرایان انگلیسی، لاک، برکلی، و هیوم به ویرانگری شدید مشابهی پرداختند و مدعی شدند که شناخت ما فقط می تواند بر تجربه استوار باشد. آنگاه که هیوم این فرآیند را کامل کرد، شناخت انسانی به ویرانه ای تبدیل شده بود. به اعتقاد او، در واقع کل تجربه ای که ما میکردیم حرافی هایی بر اساس دریافته های حسی بود؛ نتایجی که از آنها می گرفتیم به هیچ روی ارزش و اعتبار فلسفی نداشت. همین پارگی بود که، چنان که مشهور است، کانت را از «خواب دگماتیک» اش بیدار کرد. کانت تجربه گرایی را برتابید اما مرعوب آن نشده و بزرگ ترین دستگاه فلسفی را ساخت.