نجف دریابندری را همه می شناسند، نویسنده مترجم پر آوازه ایرانی که متاسفانه به تازگی از میان ما رفته است. دریابندری از جمله کسانی است که هرگز فراموش نخواهند شد کسی است که نبودش خسران است.
گفتگو با نجف دریابندری عنوان کتابی است که حاصل از گفت و گوی مهدی مظفری ساوجی با دریابندری است. در این کتاب ابتدا به زندگی نجف دریابندری پرداخته می شود اینکه در دوران کودکی تا جوانی اش چه کاری انجام می داده و چگونه به نویسندگی گرایش پیدا می کند، از تحت تأثیر علی دشتی بودن تا آشنایی با ادبیات مدرن و نویسندگانی چون صادق چوبک و... در ادامه از اتفاقات سیاسی با خبر می شویم از پیوستن به حزب توده تا نوشتن کتاب هایی مثل تاریخ فلسفه غرب در زندان و بعد تر همکاری با انتشارات فرانکلین. نجف دریابندری پس از انقلاب در ایران حتی 2 سالی هم به قصد مهاجرت در آمریکا زندگی می کند اما آنطور که خودش می گوید "مهاجرت یعنی مرگ" و بدین ترتیب از این تصمیم منصرف می شود.
اما جالب ترین بخش این کتاب را می توان قسمتی دانست که مربوط به اظهار نظر دریابندری در مورد موضوعات مختلف است، از ترجمه و زبان فارسی تا نویسندگان به نامی هم چون صادق هدایت، جلال آل احمد، صادق چوبک، دهخدا، احمد شاملو و...
خوبی این کتاب در این است که محدود به موضوعات خاص نیست چرا که نجف دریابندری هم شخصی است که می تواند در بیشتر زمینه ها صاحب نظر باشد و در این گفتگو با جنبه های مختلف این نویسنده و مترجم بزرگ ایرانی آشنا می شویم.
من با نثر مقاله های جلال آل احمد هیچ موافق نیستم. یعنی نثری که در مقاله هایش می بینید، چیزی ساخته و پرداخته خودش است و به اصطلاح چیزی ساخته و پرداخته خودش است و به چیزی نیست که آدم آرزو مند همه مثل آن بنویسند. شما تصور کنید که اکر نویسندگان ما بخواهند ادای آل احمد را در بیاورند به کلی چیز بی خودی می شود. البته یادم هست که خودش هم در جایی گفته بود این طرز خرف زدن را از یم نویسنده فرانسوی یاد گرفته. یعنی در واقع ادای او را در آورده. سلین، خیال می کنم. به هر حال زمانی از سبک آل احمد که معروف است، دو سه نفری تقلید می کردند ولی همه آنها پی کارشان رفته اند. یعنی الان دیگر مسی به نثر آل احمد توجهی ندارد. این خیلی طبیعی است. برای اینکه نثر مقاله های او نثر فارسی پاکیزه درست و حسابی نبود. به اصطلاح من درآوردی بود. اما به نظر من نثر داستان های آل احمددشایان توجه است.
ولی به همینجا ختم نمی شود. لابد می رسیم به "پیرمرد و دریا" و "هکل بری فین" که به نظر من ترجمه های درخشان تری هستند. -خب، اینها کارهایی هستند که بعدا کردم و به عقیده خود من هم بهتر است ولی من وقتی می شنوم که یک گل سرخ برای امیلی بهترین کار من است خیلی خوشم می آید. آدم بر می گردد به آن دوره. مثلا ناصر تقوایی همیشه می گوید که این بهترین کار شماست و من هم بدم نمی آید.
دکتروف رمانی خلق می کند که با وجود دارا بودن عناصر پست مدرنی، خوش خوان، جذاب و روان است. در این اثر از ابهام نویسی و یا پیچیده گویی خبری نیست.
مصاحبهگر نتوانسته عصاره فکری انسان بزرگی چون دریابندری را بیرون بکشد.
مصاحبهکننده این کتاب را از همان ابتدا میکُشد!گفتوگو بسیار بینظم پیش میرود و مصاحبهکننده بیشتر آمده است یاد بگیرد تا اینکه حقایقی ناگفته را از سینهی دریابندری بیرون بکشد. شاید نصف پرسشهای این کتاب از این دست باشد: «چرا؟»، «با کی؟»، «چه زمانی؟»، «چه طور؟». مصاحبهکننده به جای اینکه پرسشهای اصیل داشته باشد، بیشتر دنبالهرو مصاحبهشونده است. بامزهترینش آنجاست که نجف دربارهی حزب توده حرف میزند و به تروتسکی اشارهای میکند، بعد مصاحبهکننده میپرسد «نظر تروتسکی چه بوده است؟». نجف😐
کتاب خوبی بود اما شاید انتظار بیشتری ازش داشتم و اینکه سوالهای بهتری مطرح بشه و سیر گفتگو مناسبتر بشه.