کتاب یک کودک ربایی

Stolen Children
  • 15 % تخفیف
    220,000 | 187,000 تومان
  • موجود
  • انتشارات: پرتقال پرتقال
    نویسنده:
کد کتاب : 22717
مترجم :
شابک : 978-6004625746
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 192
سال انتشار شمسی : 1403
سال انتشار میلادی : 2008
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 6
زودترین زمان ارسال : 11 آذر

برنده جایزه شارلوت سال 2010

برنده جایزه کودکان آیووا سال 2011

برنده جایزه Enchantment Land of New Enchantment سال 2011

معرفی کتاب یک کودک ربایی اثر پگ کرت

کتاب «یک کودک ربایی» رمانی نوشته ی «پگ کرت» است که نخستین بار در سال 2008 به انتشار رسید. وقتی «ایمی» پذیرفت که از کودکی به نام «کندرا اگرتون» مراقبت کند، به هیچ وجه نمی دانست که در حال وارد شدن به یک نقشه ی کودک ربایی است. دو مرد، این دو دختر را از خانه خارج می کنند و به کلبه ای در جنگل می برند. آن ها در آنجا از این دو دختر فیلم می گیرند تا به خانواده هایشان بفرستند، به امید این که از والدین ثروتمند «کندرا»، پولی هنگفت را به دست آورند. «ایمی» اما با استفاده از هوش و تخیل خود، به شکل مخفیانه سرنخ هایی را در این فیلم ها به پلیس می فرستد؛ با این حال زمان در حال تمام شدن است: او یک هفته فرصت دارد تا پیش از انجام معامله ی دو مرد با والدین «کندرا»، خود را از مرگ حتمی نجات دهد.

کتاب یک کودک ربایی

پگ کرت
پگ کرت (با نام اصلی مارگارت آن شولتس متولد در 11 نوامبر 1936) یک نویسنده آمریکایی است و در درجه اول برای کودکان بین 10 تا 15 سال نگارش می کند.مارگارت آن شولتس در 11 نوامبر 1936 در لا کراس، ویسکانسین متولد شد. او در 12 سالگی در سال 1949 با بیماری فلج اطفال منقبض شد. وی هر سه نوع فلج اطفال را داشت: نخاع، تنفسی و کمترین نوع آن، پیاز. وی از ناحیه گردن به پایین فلج شد و 9 ماه در بیمارستان بستری بود. این تجربه، زندگی كرت را تغییر داد، همانطور كه او در خاطرات خود از «گام های كوچك»: سالی ...
نکوداشت های کتاب یک کودک ربایی
A suspenseful thriller with a spunky, resourceful heroine.
تریلری پرتعلیق با یک قهرمان زن شجاع و زیرک.
Audible

An interesting story with a strong female character.
داستانی جذاب با یک کاراکتر زن قدرتمند.
School Library Journal School Library Journal

A sure hit.
موفقیتی حتمی.
Kirkus Reviews Kirkus Reviews

قسمت هایی از کتاب یک کودک ربایی (لذت متن)
چشم های «ایمی» یک دفعه باز شد. می توانست از روشی استفاده کند که برای شخصیت های داستانش درست کرده بود. توی داستان، شخصیتی که ساخته بود، اول یک گوش و بعد گوش دیگرش را می خاراند، به عنوان نشانه ای برای این که بگوید کلمه ی بعدی اش، سرنخ مخفیانه است.

«ایمی» که حالا کاملا بیدار و هوشیار بود، از نقشه اش هیجان زده شده بود. البته هنوز باید می فهمید که چه سرنخ هایی باید انتخاب کند. سرنخ ها باید زیرکانه انتخاب می شدند تا «هیو» و «اسموکی» ازشان سر در نیاورند.

باید از فردا شروع می کرد و هرچند دقیقه یک بار گوش هایش را می خاراند، حتی وقت هایی که «اسموکی» فیلم نمی گرفت، تا مردها به این کارش عادت کنند و متوجه نشوند که نشانه است.