اولین بار که فکر چاپ کردن این کتاب به ذهنم رسید در شهر آتن بودم. پنج شنبه بود، سی و یکم تیرماه 1389. در یک کافه نشسته بودم. قهوه می نوشیدم و خاطراتم را می نوشتم. به ذهنم رسید که بعد از چاپ چند داستان کوتاه و مقاله در مجلات، حالا وقت آن رسیده که کتاب خودم را داشته باشم. من همیشه عجول و بلندپرواز بوده ام و از این بابت خوشحالم. عاشق سفرکردن هستم. هیچ وقت از خرج کردن پولم بابت سفر نگرانی به خود راه نمی دهم. من اصولا اعتقاد دارم که پول باید در گردش باشد و وقتی پول را برای اهداف و لذت هایم خرج می کنم از بازگشت سریع آن اطمینان دارم؛ این قانون من است. مهم این نیست که کجا متولد شده ام. مهم این است که مثل درخت ریشه در خاک ندارم. می توانم سفر کنم. جهان از آن من است. خوشحالم که خداوند فرصت دیدن، تجربه کردن و اندیشیدن را به من داده است. نوشتن را دوست دارم. کاغذ و قلم همیشه برایم آرامش بخش است. خواندن را البته بیشتر دوست دارم. نوشتن خاطرات لذت هر لحظه را برایم دو چندان می کند. انگار آن لحظه زیبا ثبت می شود، برای همیشه؛ و همیشه هم قابل بازخوانی است هم برای من، هم برای دیگران. عکس هم می گیرم. گوئی یک صحنه را از طبیعت می دزدم و برای خودم نگه می دارم. لذت بارها دیدنش را برای خودم خواهم داشت و اکنون برای همه شما که این کتاب را می خوانید؛ عکس ها و خاطرات سفرم را با شما شریک می شوم. یادم می آید نه ساله بودم، پدرم دفتری برمی داشت و یک جمله بر کاغذی می نوشت. حالا نوبت من بود که یک جمله بنویسم. سعی می کردم به نوشته پدر مرتبط باشد. این بازی ادامه داشت تا صفحات زیادی را سیاه می کردیم. روش بازی ابداعی پدرم این بود که نباید زیاد فکر می کردیم. اولین جمله ای که به ذهن می گذشت بر دفتر ثبت می شد. همان سال بود که با تشویق پدر شروع کردم به نوشتن خاطراتم. گاهی هر روز می نوشتم و گاهی مدت ها دست به قلم نمی زدم. این دفترها را که حدودا ده عدد هستند هنوز دارم. هنوز هم گاهی ورقشان می زنم. من عاشق خاطرات هستم. شیرینی ها و تلخی های زندگیم، همه را دوست دارم. هنوز هم خاطراتم را می نویسم. این دفترها را جای امنی پنهان کرده ام. شاید روزی کتابی باشند در دستان تو. زندگینامه ها و خاطرات، کتاب های مورد علاقه من هستند. زندگی کردن زندگی دیگران خیلی برایم جذاب است. چشیدن طعم یک لحظه، بدون این که در آن لحظه بوده باشی. مثل حرکت کردن در زمان است. جسم می تواند این جا باشد ولی روح فراتر از زمان و مکان، زندگی دیگری را در جایی دیگر دوباره زندگی کند. مثل همین کتاب که داستان واقعی دو سفر است. سفر اول به کشور فرانسه و سفر دوم به کشور یونان. خوشحالم که خیلی ها خواهند توانست با خواندن این کتاب لحظه های زیبای این سفرها را دوباره با من سفر کنند. انگار بارها و بارها پشت آن میز چوبی در کافه ای در یونان می نشینم و بارها و بارها بوی خوش آن قهوه را حس می کنم. هر بار که این سفرنامه دوره می شود، هر بار که این خطوط خوانده می شوند، دوباره آن ها را تجربه می کنم. ولی این بار به همراه تو. با تو که این کتاب را در دست داری. خوشحالم که از چشمان من می بینی و از زبان من می شنوی.
کتاب از پاریس تا آکروپولیس