1. خانه
  2. /
  3. کتاب تب 1793

کتاب تب 1793

3.8 از 1 رأی

کتاب تب 1793

Fever 1793
ناموجود
95000
معرفی کتاب تب 1793
کتاب «تب 1793» رمانی نوشته ی «لاوری هالس اندرسن» است که نخستین بار در سال 2000 به چاپ رسید. در طول زمستان سال 1793، «متی کوک» در طبقه ی بالای قهوه خانه ی خانواده اش به همراه مادر و پدربزرگش زندگی می کند. «متی» روزهایش را با فکر کردن به نقشه هایی برای تبدیل قهوه خانه به موفق ترین کسب و کار در شهر «فیلادلفیا» می گذارند. اما اندکی بعد، یک تب واگیردار از راه می رسد. بیماری تمام خیابان ها را فرا می گیرد، همه چیز بر سر راهش را از بین می برد و جهان «متی» را واژگون می کند. «متی» به اصرار مادرش که به تب مبتلا شده، به همراه پدربزرگش از شهر می گریزد. او اما خیلی زود درمی یابد که بیماری همه جا را فراگرفته است. «متی» حالا باید به سرعت یاد بگیرد چگونه در شهری زنده بماند که هیچ شباهتی به گذشته ندارد.
درباره لاوری هالس اندرسن
درباره لاوری هالس اندرسن
لاوری هالس اندرسن (زاده ی 23 اکتبر 1961) نویسنده ای آمریکایی است که بیشتر با رمان های کودک و نوجوانش شناخته می شود. او در سال 2009، برای فعالیتش در ادبیات کودک و نوجوان، برنده ی جایزه ی مارگارت آ. ادواردز از طرف انجمن کتابداران آمریکا شده است. او برای اولین بار با رمانی به اسم چیزی بگو که در سال 1999 منتشر شده است، سر زبان ها افتاد و به شهرت رسید.
ویژگی های کتاب تب 1793
  • برنده جایزه کتاب Rebecca Caudill سال 2003
  • نامزد جایزه خوانندگان جوان کالیفرنیا سال 2004
نکوداشت های کتاب تب 1793

داستانی گیرا درباره ی زندگی زیر سایه ی مرگی فراگیر.

York

مخاطبین توسط شخصیت ها به داستان جذب خواهند شد.

Journal

اثری غنی از کاراکترهای خوش ساخت.

VOYA
قسمت هایی از کتاب تب 1793

وای، «ماتیلدا» کوچولوی بیچاره. پدرت رو خوب یادم هست. مرد جذابی بود. اگه درس خونده بود یه چیزی می شد. ولی درست نیست امروز به چیزهای ناراحت کننده فکر کنیم. رک بگم این تابستون بدترین تابستون زندگیم بود. حالا هم امیدم به شما دو نفره که حال و هوام رو عوض کنید.

«جینین» یک چیزی دم گوش «کولت» گفت. «کولت» یک لحظه چشم هایش را بست و ناگهان دوباره بازشان کرد. از خودم پرسیدم چرا این قدر خسته است. حتما دلیلش این است که دائم، دست به سینه در خدمت مادرش است.

پدربزرگ وقتی داشتیم می رفتیم، گفت: «شبیه یک عروسک سرامیکی شده است.» زیر لب گفتم: «همانقدر هم راحت می شکنم.»

اولین نفری باشید که نظر خود را درباره "کتاب تب 1793" ثبت می‌کند