کتاب کشف عشق کنج یک کتابفروشی

How to Find Love in a Bookshop
کد کتاب : 24360
مترجم :
شابک : 978-9642878987
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 482
سال انتشار شمسی : 1401
سال انتشار میلادی : 2016
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 2
زودترین زمان ارسال : 11 آذر

«ورونیکا هنری» از نویسندگان پرفروش در ادبیات بریتانیا

معرفی کشف عشق کنج یک کتابفروشی اثر ورونیکا هنری

کتاب «کشف عشق کنج یک کتابفروشی» رمانی نوشته «ورونیکا هنری» است که نخستین بار در سال 2016 به چاپ رسید. «امیلیا نایتینگل» به خانه دوران کودکی اش بازمی گردد تا در کنار پدرش «جولیوس» که در بستر مرگ خوابیده، حضور یابد. آخرین قول «امیلیا» به پدرش این است که مراقب کتابفروشی خانوادگیشان خواهد بود، و بعد از مرگ «جولیوس» نیز تلاش می کند تا جای خالی پدرش را در «کتابفروشی نایتینگل» پر کند. همزمان با این که «امیلیا» دوباره با روستای «پیزبروک» و اهالی آن آشنا می شود، شش داستان عاشقانه متفاوت رقم می خورد که همگی به گونه ای به کتابفروشی مرتبط هستند. مغازه، بدهی های زیادی در طول این سال ها بالا آورده و یک فروشنده املاک، «امیلیا» را تحت فشار گذاشته تا کتابفروشی را به او بفروشد. فروش مغازه مشکلات مالی «امیلیا» را به سرعت حل خواهد کرد، اما دل کندن از کتابفروشی پدرش برای او اصلا کار راحتی نیست.

کتاب کشف عشق کنج یک کتابفروشی

ورونیکا هنری
ورونیکا هنری (متولد 1963) نویسنده انگلیسی رمان های عاشقانه ، نویسنده فیلمنامه تلویزیونی و روزنامه نگار است. ورونیکا هنری هم در انگلیس و هم در آمریکا تحصیل کرده. او در مدرسه سلطنتی برای دختران افسر ارتش حضور یافت و سرانجام برای تحصیل در رشته های کلاسیک به دانشگاه بریستول رفت.
نکوداشت های کشف عشق کنج یک کتابفروشی
A romance for readers everywhere.
عاشقانه ای برای مخاطبین در همه جا.
Philadelphia Inquirer Philadelphia Inquirer

A love letter to books and the shops that sell them.
نامه ای عاشقانه به کتاب ها و مغازه هایی که آن را می فروشند.
USA Today USA Today

Filled with likable characters and shaped by a love of books.
سرشار از کاراکترهای دوست داشتنی، و برآمده از عشق به کتاب ها.
Booklist Booklist

قسمت هایی از کشف عشق کنج یک کتابفروشی (لذت متن)
«امیلیا» کمی قبل تر جلوی جمعیت ایستاد و گفت: «پدرم ابتدا عشق به کتاب رو در من به وجود آورد و بعد من رو عاشق موسیقی کرد. اولین بار پنج ساله بودم که اجازه پیدا کردم ویولن سل بزنم. یک روز یکشنبه، مثل همچین روزی بود. من بلافاصله دلم برای ساز زدن ضعف رفت.»

او مدیر هنری یک مجله مخصوص زنان بود و زندگی اش با قهوه تلخ و ضرب الاجل هایی که برای مقالات و عکس ها تعیین می شد، می گذشت... حالا اینجا توی این شهر آرام و بی حادثه داشت از بی حوصلگی سرسام می گرفت.

او عاشق «ماود» بود؛ اما مگر پوره کردن هویج های ارگانیک و تقسیم آن ها در ظرف های کوچک تر، لباس های «ماود» را با شوینده خاص شستن تا بوی خوش اسطوخودوسش باقی بماند، و راهپیمایی های روزانه کنار رودخانه چقدر می توانست سرگرم کننده و مهیج باشد؟