و دوید و وقتی خورشید خانم بیدار می شد، به آتشفشان پیر رسید و داد زد: «من دینا دایناسورم. خوراکی دوست دارم ولی مامان خودم را بیشتر بیشتر دوست دارم. تو مامان منی؟» مامان دایناسور برگشت و گفت: «بله! من مامان توام دینا دایناسور قشنگ خودم.» دینا دایناسور دوید بالا. مامان دایناسور دوید پایین. آتشفشان پیر و خورشید خانم خندیدند.
زمانی در تاریخ بشر، تمامی آثار ادبی به نوعی فانتزی به حساب می آمدند. اما چه زمانی روایت داستان های فانتزی از ترس از ناشناخته ها فاصله گرفت و به عاملی تأثیرگذار برای بهبود زندگی انسان تبدیل شد؟