1. خانه
  2. /
  3. کتاب برادرخوانده

کتاب برادرخوانده

نویسنده: کنت اوپل
3.5 از 1 رأی

کتاب برادرخوانده

Half Brother
انتشارات: نشر چشمه
٪15
90000
76500
معرفی کتاب برادرخوانده
کتاب «برادرخوانده» رمانی نوشته ی «کنت اوپل» است که اولین بار در سال 2010 به انتشار رسید. «بن تاملین» به مدت سیزده سال، تنها فرزند خانواده بوده است. به همین خاطر وقتی پدر و مادر دانشمندش، یک بچه شامپانزه را به خانه می آورند تا او را مثل یک کودک انسان بزرگ کنند، زندگی «بن» زیر و رو می شود. یاد دادن زبان به یک بچه شامپانزه، چیزی نیست که او اسمش را تفریح بگذارد، به خصوص وقتی «بن» در تلاش است تا به مدرسه ی جدیدش عادت کند. با این حال مدت زیادی نمی گذرد که «زان» با رفتارهای بامزه اش، خود را در قلب آن ها جا می کند و به عضوی واقعی در خانواده تبدیل می شود. اما وقتی «زان» بزرگ شود و آزمایش نیز به پایان برسد، چه اتفاقی خواهد افتاد؟
درباره کنت اوپل
درباره کنت اوپل
کنت اوپل، زاده ی 31 آگوست 1967، نویسنده ی کانادایی است. آپل در پورت آلبرنی به دنیا آمد و کودکی اش را در بریتیش کلمبیا گذراند. او همچنین در انگلستان و ایرلند نیز زندگی کرد. آپل اولین کتاب خود را در سال 1985 و در زمان تحصیل در دانشگاه سنت مایکلز به رشته ی تحریر درآورد. او سپس به ترینیتی کالج دانشگاه تورنتو رفت و در رشته های مطالعات سینما و زبان انگلیسی به تحصیل پرداخت. آپل سپس به انگلستان رفت و در آن جا چندین و چند کتاب را خلق کرد.
ویژگی های کتاب برادرخوانده
  • کتاب سال نوجوانان انجمن کتابخانه های کانادا سال 2011
  • «کنت اوپل» از نویسندگان پرفروش نیویورک تایمز
نکوداشت های کتاب برادرخوانده

داستانی تفکربرانگیز درباره روابط، خانواده، نخستین عشق، و بزرگ شدن.

Barnes & Noble

داستان «اوپل» سرشار از مهر و عطوفت است، و پاسخ های آسانی ارائه نمی کند.

Publishers Weekly

داستانی بامزه و استثنایی.

VOYA
قسمت هایی از کتاب برادرخوانده

از پله ها پایین دویدم و رفتم بیرون. مامان داشت با لبخند خوشحالی به سمت من می آمد. چیزی را در دستانش توی پتو پیچیده بود. دلم خیلی برایش تنگ شده بود، اما تا ندیده بودمش، متوجه این موضوع نشده بودم. با آن دستش که آزاد بود، من را به طرف خودش کشاند و در آغوش گرفت.

خیلی زشت بود. بدن نحیف و کوچکش در خم دست مامان خوب جا شده بود و سرش روی سه تا از انگشت های او. پوست بدنش چروکیده بود. دماغش فشرده و تخت بود و فک پایینش هم جلو آمده بود. تمام بدنش، به جز صورت و انگشتان دست و پا و سینه اش، پر بودند از موهای تیره و مجعد.

و ناگهان سوال ها به ذهنم رسید: وقتی که من به دنیا آمده بودم، من را هم همینطور به خانه آورده بودند؟ وقتی بابا اولین بار چشمش به من افتاده بود، به من لبخند زده بود؟ درست همینطور که الان دارد لبخند می زند؟ به شامپانزه نگاه کردم. او دلیل آمدن ما به این خانه بود.

اولین نفری باشید که نظر خود را درباره "کتاب برادرخوانده" ثبت می‌کند