داستانی مهیج درباره سرشت و هویت.
اثری جذاب.
با کاراکترها و رویدادهای باورپذیر، شوخ طبعی و میزانی کاملا درست از معما.
دوربین را از کوله پشتی ام در می آورم و آن را روی سه پایه ام نصب می کنم. همیشه یکی از دوربین ها را محض احتیاط، برای ایده های لحظه ای به خانه می آورم. حالا می توانم بدون آن که خودم را با تماشای حرکت یکنواخت حلزون خسته کنم، ساعت ها فیلم بگیرم.
این بار ویولن به دست گرفته ام و آرشه را با سرعتی دیوانه وار تکان می دهم. پس از مدتی، ناگهان خودم را روی بلندترین جایگاه، پشت درام می بینم. دست هایم آنقدر تند حرکت می کنند که تقریبا محو شده اند.
تازه می فهمم. این گروه موسیقی یک نفره است! من دوربین را روشن کرده بودم و به خاطر اتفاقاتی که افتاد، یادم رفت خاموشش کنم. حالا که فکرش را می کنم، آن روز بعد از ظهر دوربین را تحویل ندادم.
این کتابیه که به همه پیشنهادش میکنم؛ به ویژه به نوجوانها . تا الان هم دو نفر از دوستام رو تشویق کردم که بخوننش و اونا هم خیلی خوششون اومد. این کتاب علاوه بر موضوع جالب وقشنگی که داره ، خیلی هم آموزنده هست . از دستش ندید :)
اگر عاشق کتاب ته کلاس ردیف آخر صندلی آخر شدید این کتاب را هم بخوانید من آن را توصیه میکنم
خیلی عالی بود جز بهترین کتاب هایی که خوندمه😍