داستانی مسحورکننده درباره ی قدرت امید.
مأموریت خارق العاده و ترسناک یک قهرمان زن.
این اثر، گواهی بر قدرت داستان، دوستی و عشق است.
عجیب بود که وقتی می دیدی یک موش لباس می پوشد، تصور او بدون لباس، کمی ناخوشایند می شد.
شبیه پروانه ها بودند، به جز این که منقار بلند و تیز مرغ های مگس خوار را داشتند، و انگار از تاریکی و هوا به وجود آمده بودند.
همه می دانند فقط آرزوهایی که مخفی نگه داشته شده اند، به واقعیت تبدیل خواهند شد.
زمانی در تاریخ بشر، تمامی آثار ادبی به نوعی فانتزی به حساب می آمدند. اما چه زمانی روایت داستان های فانتزی از ترس از ناشناخته ها فاصله گرفت و به عاملی تأثیرگذار برای بهبود زندگی انسان تبدیل شد؟
وای ادامه اش چی شد؟ کل این داستان رو خوندم توی کتاب من مرینت هستم دارم با برنامه ای تایپ فرانسوی رو ترجمه میکنم عالیه این کتاب
مردم رد دادن 😑