این گوهر یک کتاب به نا حق فراموش شده در دهه 1930 منتشر شد. کاریکاتوریست آلمانی اریش اوزر این کمیک استریپ جذاب را با نام قلم E.O برای ممانعت از طرف دولت نازی نوشت. هیچکدام از تاریکی های زندگی او را نمی توان در این نوار آفتابی پانتومیم در مورد پدری خشن اما خوش ذوق و پسر شیطنت و موهای پوسیده اش دید. گرمی در روابط شخصیت ها در کارتون های قدیمی گنگ و غیرمعمول است ... یک کتاب مناسب برای روز پدر.
یکی بود، یکی نبود. یک پدر بود و یک پسر بود. آن پدر بابای خوب من بود. آن پسر هم من بودم. من خیلی کوچک بودم که مادرم مرد. من ماندم و بابام. بابام مرا خیلی دوست داشت. او می خواست من همیشه خوشحال باشم و بخندم. می خواست خوب تربیت بشوم و خوب درس بخوانم. می خواست انسان و مهربان باشم و...
آیا کودک شما هر روز مطالعه می کند، نه به خاطر این که مجبور است، بلکه چون خودش دوست دارد؟
خیلی خوبه ولی کتاب صوتی ندارد
یادمه ۸ یا ۹ سالم بود مادرم این ۳ کتاب رو یه روز خریده بود و آورده بود خونه ، هدیه داد بهم گفت خودش تو بچگی خیلی این کتابها رو دوست داشته و برام خیلی بارزشتر شد این هدیه، ولی جدای از اینکه هدیه مادرم بود این کتابها ، اون موقع با یه سری داستان هاش کلی خندیدم با یه سری از داستان هاشم عمیقا گریه کردم ، واقعا کتابهای زیبایی هستن
این کتاب را میتوان به عنوان یک کتاب طنز مناسب معرفی کرد البته بعضی بخش هایش ممکن است به صورت وارونه عمل کند و به جای خندیدن شما را به گریه بیندازد البته در موارد بسیار نادری این چنین اتفاقی میافتد و بیشتر بخش هایش طنز و خنده دار هستند و به گمانم هدف نویسنده هم با نوشتن خاطرات خودش و پدرش خنداندن انسانها و خوانندهها بوده است اگرچه اشکالی که از نظر من در این کتابها بود تنبیه بدنی بود و همیشه از اینکه شخصیت پدر پسر را در مواردی که خطا یا اشتباه میکرد کتک میزد ناراحت میشدم ترجیح من این بود که پدر با ملاطفت و مهربانی پسر را متوجه اشتباهش کند هرچند پس از خواندن قسمتهای بعدی متوجه میشوید که پدر معمولا پس از انجام این کار عذاب وجدان میگرفت و از کارش شرمنده میشد و سعی میکرد که از دل پسر بیرون بیاورد در مجموع داستان جالب و خنده داری بود.
بله موافقم اما من نمیخوام بخرم متن میخوام