وقتی رگان سه ساله بود پدرش هووارد تصمیم گرفت شیشه پستانک را دیگر متوقف کند، رگان برای مکیدن شیشه پستانک دار در آن سننا بزرگ به نظر می رسید .امارگان تا شیشه پستانک دار را شب در دهان نمی گذاشت خوابش نمی برد. یک شب پدرش هووارد شیشه را از دستش گرفت و رگان جیغ و گریه سر داد و تا ساعت چهار بامداد همچنان گریست و ناله کرد و در تمام مدت روز هم عصبی و ناراحت بود و تنش و تشنج داشت.
همین واقعه باعث گردید خانم کریس در اقدام خود نسبت به تخته موقتا تعدیل نشان دهد و آن را برای وقت مناسب تری بگذارد: من این موضوع را با یک روانشناس مطرح می کنم، و با این تصمیم و فکر به اتاق خواب خویش بازگشت خسته روی تخت افتاد و تقریبا همان لحظه هم خوابش برد. ولی چند ساعت بعد با صدای ترسناکی از خواب پرید،
ترجمه هولناکه. اصلا نخرید
ترجمه افراسیابی فاجعه است و کاملا بخش هایی از کتاب اصلی که من خوندم چیز دیگری است ... امیدوارم یه مترجم قوی این اثر فاخر رو دوباره ترجمه کنه
ترجمه و ویراست کتاب افتضاحه
چرا موجود نمیشه؟
براساس این کتاب فیلمی با همین عنوان در سال ۱۹۷۳ منتشر شده است.
موجود کنید لطفا
چقدر دیر تو ایران منتشر شده، بعد 48 سال!
من این کتاب رو خریدم . بسیار زیباست
دهه 70 شمسی خوندم عالی
سلام چند صفحه است ؟
اگه زهرم میترکید چی
فیلم که نیست کتاب
سفارش دادم:-)
اومدش ایا؟