اسم شلوغی کاغذهای انبار شده روی میزت رو گذاشتی "نظم بایگانی تاریخی". دائم می گی که کتابخونه ی بدون خاک مثل کتابخونه های اتاق انتظاره. همین چند وقت پیش با اطمینان ادعا می کردی که خرده های نون اشک های نون هستن که وقتی می بریمشون از شدت درد از چشم هاش سرازیر میشه. نتیجه اینکه تو دل مبل ها و تخت ها پر از غم و غصه است.
وقتی خشونت وارد یک زندگی میشه، دیگه چه فرقی داره کی بروزش میده.
در اوایل قرن بیستم و در اغلب کشورهای اروپایی، تمایزی میان نمایش های ساده و خیابانی با آثار جدی تر به وجود آمد.
ترجمه کتاب واقعا درجه یکه.
به شدت ترجمهی خانم شهلا حایری توصیه میشه
به جذابیت بقیه کارهای اشمیت نبود ولی مجددا اشمیت مسیر خیلی خاصی را برای بیان نقطه نظرش انتخاب کرده.
در این نمایشنامه ظرافتهای عشق و دلدادگی به خوبی بیان میشه و در بخشهای پایانی نمایشنامه خواننده به خوبی غافلگیر میشه. نمایشنامه جذاب هست و نوع روایت خواندن این کتاب را لذت بخش ساخته.
این کتاب رو با ترجمه شهلا حائری خوندم. ترجمه بسیار روان بود. نمایشنامه مربوط به جزئیات زندگی زناشویی و عشق پس از ازدواج هست. تعلیقی که در نمایشنامه وجود داشت عالی بود و مدام چیزی پیش میاد که انتظارش رو نداری. بخشی از کتاب: لیزا: خیلی دوستت داشتم ژیل، خیلی. ژیل: یک جوری حرف میزنی انگار داری میگی «خیلی زجر کشیدم ژیل، خیلی زجر کشیدم.» لیزا: شایدم. وقتی عاشقم زجر میکشم، جور دیگهای بلد نیستم عاشق باشم. ژیل: (با ملایمت) زجرت دادم؟ لیزا: (معلوم است دروغ میگوید) نه