هرمان هسه، زاده ی ۲ ژوئیه ی ۱۸۷۷ و درگذشته ی ۹ اوت ۱۹۶۲ میلادی، ادیب، نویسنده و نقاش آلمانی-سوئیسی و برنده ی جایزه ی نوبل سال ۱۹۴۶ در ادبیات بود.پدر هرمان، مدیریت موسسه ی انتشارات مبلغین پروتستان را به عهده داشت. مادرش دختر هندشناس معروف، دکتر «هرمان گوندرت» و مدیر اتحادیه ی ناشران کالو بود. کتاب خانه ی بزرگ پدربزرگ و شغل پدر، اولین باب آشنایی هرمان هسه جوان با ادبیات بود. او در سال ۱۹۱۲ به سوئیس مهاجرت کرد و در سال ۱۹۲۳ تابعیت آن کشور را پذیرفت و در همین زمان برای بار دوم ازدواج کرد. وی در سال ۱۹۳۱ یک سال پس از انتشار نارتسیس و گولدموند برای بار سوم با خانم نینون آوسلندر ازدواج کرد. هرمان هسه به عنوان پرخواننده ترین نویسنده ی اروپایی در قرن بیستم شناخته شده است.بر اساس توجه و علایق خاصی که این نویسنده در باب فلسفه به دست آورده بود، در سال ۱۹۲۲ روایتی به نام سیدارتا منتشر کرد که از جمله پرخواننده ترین آثار وی می باشد. این کتاب نگرشی بر ریشه های روانشناسی در مذاهب جهانی و مکاتب عقلی است. شماری از صحنه های سیدارتا، تابلوهای مثنوی مولوی را برای خواننده ترسیم می نماید.
هرمان هسه در آثارش مبارزه جاودانه روح و زندگی را ترسیم نموده و با نگرشی هنرمندانه به دنبال ایجاد تعادل بین این دو پدیده قلم فرسودهاست. هسه در خانوادهای اصلاحطلب در منطقه در جنوب آلمان به دنیا آمد و تحت تأثیر مادرش که مبلغ مذهبی در هندوستان بود، به فلسفه هندی روی آورد. از دهه سوم قرن بیستم، به عنوان تبعه سوئیس در منطقه «تیچینو» به گوشهگیری نشست. گرایش به رومانتیسم و طبیعتگرایی از نمودهای چشمگیر آثار قدیمیتر هسه است. این سبک در یکی از اولین رمانهایش به نام پیتر کامنسیند (۱۹۰۴)، که با استقبال بینظیری روبرو شد، به چشم میخورد. وی بهطور جدی به مشکلات انسانها و روابط بین آنها و همچنین نقش هنرمند در جامعه، پرداخته و در رمانهای گرترود (۱۹۱۰) و رُسهالده (۱۹۱۴) این معضل را به شیوه هنرمندانهای مطرح مینماید. هسه به عنوان نماینده جریانات صلحطلب - پاسیفیسم، از طرفدارانی مانند تئودور هویس برخوردار بود و در جمع دوستانش قرار داشتند. در این ارتباط افرادی هم از آلمان حملات خصمانه خود را علیه او آغاز کردند. هسه پس از آشنایی با یوزف ب. لانگ، از شاگردان کارل گوستاو یونگ، از طریق این مشاور با آثار زیگموند فروید و یونگ آشنا شد. هسه از طریق این آثار دریافت که هریک از فرارهای دیوانهوار و فزایندهاش در فاصله سالهای ۱۹۰۴ تا ۱۹۱۴ در واقع فرار از خویشتن بودهاند، بازتاب دردها و رنجهای درونیاش بودهاند در دنیای بیرون، و نوشتههایش نیز قرینهسازی ای از خویشتن خودش بودهاند، چنانچه که در ۱۹۲۱ در مقدمه یک نویسنده خاطرنشان کرد: "تمام این داستانها مربوط به خود من بودند، بازتابی بودند از راهی که در پیش گرفتهبودم، از رؤیاها و آرزوهای پنهانم و از رنج تلخم."
هرمان هسه متأثر از بیماری همسرش که مبتلا به شیزوفرنی بود، در سال ۱۹۱۶ به یک بحران عمیق روحی (افسردگی) مبتلا شد و تحت مداوا قرار گرفت و در ۹ اوت ۱۹۶۲ در تسین واقع در سوئیس درگذشت.
ترکیبی از ژانرهای علمی تخیلی، فانتزی و زندگی نامه ی داستانی.
داستانی روشن گرانه.
جزء بهترین آثار ترکیب کننده ی فلسفه و داستان.
در ما هیچ جاودانگی ای نیست؛ ما موجی هستیم که برای گرفتن هر قالبی که پیدا کنیم، در جریانیم.
هر کدام از ما تنها یک انسانیم، صرفا یک تجربه ایم، یک نقطه ی سکون در مسیر. اما همه ی ما باید در راه رسیدن به کمال باشیم، باید تلاش کنیم به مرکز برسیم نه حاشیه.
نمی دانم که آیا زندگی ام بی فایده و صرفا یک سوء تفاهم بوده، یا این که معنی هم داشته است.
میراث ادبی آلمان همانند پیشینه ی هنرهای زیبا و سینما در این کشور، وسعت شگفت انگیزی دارد
مطالعه ی فلسفه به منظور درک چگونگی تکامل ذهن و اندیشه ی بشر در طول زمان، اهمیت بسیاری دارد
وقتی که آثار کلاسیک را مطالعه می کنید، در واقع در حال خواندن کتاب هایی هستید که نقشی اساسی در شکل گیری چگونگی نوشتن و خواندن ما در عصر حاضر داشته اند
بنیادهای فکری هرمان هسه بر پایه ی مجموعه ای از تفکرات مختلف شکل گرفته و دین و فلسفه ی هند، نقشی اساسی در تشکیل این بنیادها ایفا کرده اند.
من با ترجمه پرویز داریوش خوندم متاسفانه چنان نثر سقیلی داشت که نتونستم متوجه بشم و رها کردم
قهرمان این کتاب هسه هم مثل سایر کتابهاش یک فرد تارک دنیاست که یک ندای درونی یا الهام اون را به ترک زندگی عادی تشویق میکنه. به نظرم «کنشت» قهرمان این کتاب خیلی محتاطتر از قهرمانان سایر کتابهای هسه هست و مثل اونها با شور زیاد زندگی عادی را کنار نمیذاره.
این اثر فخیم و بزرگ هرمان هسه که به همت پرویز داریوش به ترجمه رسیده فاقد جذابیت چندان است. اما به مانند دیگر آثار هسه علی الخصوص گرگ بیابان و دمیان نگاه عارف مآبانه ای به دنیای اطراف دارد. هسه خوانی لذتی خاص دارد که یا از لحظهی اول عاشقش میشوید و یا هیچوقت آنرا درک نخواهید کرد.
من با ترجمه جناب پرویز داریوش خوندم کتاب رو بسیار سخت خوان بود و کسل کننده،قسمتهایی که راجع به موسیقی بود رو اصلا متوجه نشدم چون مهارتی در موسیقی ندارم و به نظرم این کجا ژان کریستف کجا واقعا بی نظیر بود
خسته نمیشی اینقدر چرت و پرت میگید؟ این کتاب را خواندید؟ جان من راست از کجا کپی پیست میکنی یه ویراستلری م میکنی میای اینجا نظر میدید؟ حرف نزنی نظر ندی میمیری؟ واقعا شما کتابخوان هستید ؟
چرا باید توهین کنید به نظریه دیگران، احتمالا دستتون به کتاب نخورده که نظرشون رو رد میکنید منم با ترجمه جناب داریوش خوندم واقعا سخت خوان و غیرقابل درک بود
چرا باید توهین کنید به نظر شخصی دیگران احتمالا دستتون به کتاب نخورده اگر شماره تون رو داشتم صفحاتی رو براتون ارسال میکردم تا ببینم چطور میخواید معنی کنید برام
رمان بزرگی نیست. سخت خوان و حوصله سر بر با توضیحات اضافی. رمانی کاملا مردانه که زن در آن نقشی ندارد.